بررسی پیشینههای فرهنگی استان مرکزی
رشد و توسعه استان مرکزی به زمان پیدایش و شکل گیری شهرها دراین منطقه وابسته است. ساکنان اولیه سرزمینایران در ازمنه ی بسیار دورایلات و عشایر را تشکیل می داده اند که در تولید منابع اقتصادی و شکل گیری فرهنگ و زبان نقش مهم و تأثیر فراوانی داشته اند. در قاره آسیا مطالعه شهر نشینی و توسعه شهری تا حدی پیچیده است و پیدا نمودن اصول و عواملی که بتواند در تمام کشورهایاین قاره یکسان و یکنواخت عمل کند بسیار مشکل است. تکامل جوامع شهری را در تاریخ بشر، از دوره انقلاب نئولی تیک(Neolithic) می بینیم. عصری که انسان از مرحله شکار و گردآوری خوراک به دوره تولید و بهره برداری از زمین قدم نهاد. در ناحیه خاورمیانه بین 5000 تا 9000 سال پیش از میلاد، اختراعات و پیشرفتهای انسانی در کشت و بهره برداری از زمین و اهلی کردن حیوانات، امکانات تازهای را فراهم آورد تا انسان ساکناین ناحیه، منابع معیشت خود را بر اساس اقتصاد یکجانشینی بنا نهد و بتواند در جوامع یکجا نشین زندگی کند. توسعه جوامع یکجا نشین و گسترش دهکدهها در بین النهرین، مصر، ناحیه سند، فلاتایران و نواحی دیگر خاورمیانه شکوفایی و امتیازات خاصی داشته است.
به تدریج که مهارتهای انسانی در بهره برداری از زمین بالا گرفت، تولیدات غذایی نیز به موازاتاین تکامل تکنیکی افزایش یافت. در نتیجه جماعات زیادی در جوامع یکجا نشین گرد آمد و عدهای از مردماین جوامع نیز با توجه به افزایش تولیدات غذایی از بخش کشاورزی به سایر بخشهای اقتصادی هدایت شدند، شاید اولین مرحله تخصص و استقلال شغلی در شهرها در دستگاههای روحانی،رهبری ،اداره امور و صنایع دستی به وجود آمد.
تقریبا 5000 سال قبل جوامع شهری با کلیه تجهیزات در ناحیه خاورمیانه وجود داشته است که در آنها صاحبان صنایع، مالکین، بازرگانان، روحانیون، کارگران و مامورین دولتی در سطوح مختلف فعالیت می کردند.
بررسی چگونگی تکوین حوزههای فرهنگی و اقتصادی که نتیجه تشکیل شهرها است، در دوران قبل از آریاییها بسیار مشکل بوده و تقریباً امکان آن بسیار اندک است. جنگها از عوامل بسیار مهم در عدم دسترسی به منابع زیستی و چگونگی آن درایران می باشد و هرگونه تحلیل و نظریهای صرفاً براساس فرضیهها ی جغرافیایی و باستان شناسی میسر می باشد.
به هر ترتیب با ورود آریاییها به فلاتایران، سرزمین چهره دیگری به خود گرفته وطی چند قرن شکوفایی، تمدنی بزرگ را به ارمغان آورده است. مادها که شعبهای از آریاییها بودند، پس از مهاجرت بهایران درقسمت غرب و مرکزایران سکنی گزیدند و پس از مدتی هگمتانه یا ( همدان فعلی ) را به عنوان پایتخت و مرکز خویش برگزیدند. لازم به ذکر است که مادها تا مدتها فاقد هماهنگی و اتحاد بوده و به صورت پراکنده و مستقل زندگی می کردند.
قیام مادها در کانون بدوی خود یعنیایالات ( بیست کاری) و ( مادای ) و (پاساروا) که به زبان آشوری است، با موفقیت کامل همراه بود و قدرت آشور در آنجا سرنگون شد.این سهایالت، که کانون انقلاب مردم ماد سفلی بوده طبق نقشه ارائه شده به طور دقیق و یقین در محدوه شهر ستان اراک امروزی می باشد شامل منطقهای وسیع از کزاز و چرا و فراهان و منطقه ی وفس و بزچلو و خنجین تا آشتیان و تفرش وقسمتهایی از ساوه و به طور کلی محدوده رود زرینه یا قره چای می باشد.
خوشبختانه راقماین سطور ،در سالهای اخیر دژ نظامی و ویران شدهای در شمال غرب روستای چهرقان بخش وفس را با دژ بابلیان در نقشه ضمیمه ترسیمی دیاکونف تطبیق داده است. ( محتاط ، 1374، 19 ). توسعه و رشد در دوران مادها پس از یکپارچگی و متحد شدن حکومتهای کوچک شروع می شود. از نظر اقتصادی نیز تا قبل از اتحاد حکومتها تحول صورت نگرفته است. زیرا در آن زمان با زندگی رمه داری و گله چرانی و کشاورزی مقتضیات حکومتهای خود کامه به وجود نیامده است. ( محتاط ، 1374 ، 19 ) بنا بر تحقیق و بررسیهای دیاکونف سرزمین ماد به سه بخش عمده تقسیم شده بود:
الف ) ماد آتروپاتن یا ماد علیا- ماد کوچک
ب) ماد سفلی یا ماد بزرگ که امروز قسمت بزرگ آن را استان مرکزی تشکیل می دهد.
پ) ناحیه پاراتاکنا– استان اصفهان امروزی (دیا کونف ،1346)
طبق اظهار هرودت در اواسط قرن هشتم قبل از میلاد هنوز موضوع سازمان دولتی در نظر مادها مجهول بوده و فقط جماعات جداگانه بر اساس اطاعت و انقیاد شخصی به وسیله (قضات ) که به انتخاب مردم برگزیده می شدند ، اداره می شد. از نظر اقتصادی مادها به کار زراعت اشتغال داشتند ولی شغل اساسی آنها به یقین دامداری، به خصوص اسب داری بوده است.(همان،86)
ماد سفلی که امروزه تمامی استان مرکزی و قسمتی از استان اصفهان را شامل می شود، در همان زمان نیز اکثر مردماین سامان به تربیت و نگاهداری اسب مشغول بوده اند. مردم بسیاری در مشاغل گوناگون که همگی به محور اسب منتهی می شد، امرار معاش می کرده اند. عدهای در تهیه علوفه و غذای اسب، عدهای در نگاهداری، عدهای در سوارکاری و... معیشت می کرده اند.
طبق نظرات دهگان و محتاط ناحیه چرا و شازند و سربند محل پرورش و نگهداری اسبهای ماد بوده اند و اقتصاد آن زمان با توجه به محیط جغرافیایی با هر نگرشی به اسب معطوف می شده است.( دهگان ، 1331 ؛ محتاط،1368)
دولت و تمدن ماد با غلبه کوروش بزرگ و پادشاه پارسیان بر (آستیاژ)آخرین پادشاه ماد در سال 550 قبل از میلاد درون حکومت و قومیت پارسها مستحیل شد.کوروش صاحب امپراطوری ماد شد و بااین عمل خویش مردمی را که در حقیقت از نژاد وتیره خودش بودند و بر سرزمینهای آشور،بین النهرین، ارمنستان و کاپورکیه تسلط ناپایداری داشتند با سرزمین خویش در مرزهای سواحل خلیج فارس توأم ساخت.( عدهای خاور شناس، 1346)
سازمان ابتدایی جامعه پارسیان (ایرانی) از لحاظ کلی و عمومی شبیه با سازمان ماد بود. بر طبق یکی از کتیبههای قدیمایران،ایرانیان (پارسیان)عقیده داشتند که با مادها دارای یک زبان مشترک هستند. زبانشناسان معاصر بهاین نتیجه رسیده اند که زبان مادها وایرانیها(پارسیان) با آن که در واقع از یکدیگر متمایزند ولی در عین حال نزدیک به هم هستند.(دیاکونف،1346)
تا آنجا که اطلاع داریم امپراطوریایرانیان اولین سیستم تقسیم مملکت را به استانهای چندگانهایجاد نمود و یکی از حلقههای عمدهاین زنجیره ارتباطی دراین سیستم حکومت ساتراپها یا استانداران بودند. کلمه ی ساتراپ"Satr" اکنون در زبان انگلیسی بومی شده است.( عدهای خاور شناس،1346)
این استانداران معمولا از اشراف و شاهزادگان اصیل بودند و اکثراً برای تمام عمر به سمت خود منصوب می شدند، در قلمرو خویش فی الواقع سلطان بودند و بر مقامات عالیه ی نظامی و غیر نظامی سلطنت و حکمفرمایی می کردند، روابط ساده و جزئی دیپلماسی هم با دولتهای مجاور داشتند.
اینکه داریوش اول توانست تسلط دولت مرکزی را بر قریب بیست نفر ازاین ساتراپهای مقتدر (و گردنکشان احتمالی)مستقر سازد نشانه ی نبوغ وی در سازمان دادن و اداره ی امپراطوریایران است.(میراثایران،عدهای خاور شناس،سال1346،ص19)
در دوران هخامنشی سرزمینایران به بیستایالت یا بنا به نوشته ی هرودت بیست ساتراپ تقسیم می شده است، که ماد سفلی(از ری تا همدان) جزء ساتراپ دهم بوده است. فهرست بیست گانه استانهایایران با توجه به تاریخ هرودت و سنگ نبشتههای بیستون کشف شده است .( محتاط، 1374)
دراینجا بهتر است چند ساتراپ را نام برده و مقایسهای بین آنها انجام دهیم، تا معلوم شود که اهمیت ناحیه استان مرکزی در دوران قدرت هخامنشیان تا چه اندازه بوده است!؟
ساتراپ اول)-یونیه و جزایر یونیه شامل – ائولیدا- یونیه- کاریه- کیله- پامفلیه (کشورهای اروپایی)
ساتراپ ششم)-آنسوی رود- مصر شامل مصر- لیبی- کرنا- برکه (شمال آفریقا)
ساتراپ دهم)- ماد-ایران مرکزی و غربی
ساتراپ بیستم)- عربستان
ساتراپ دهم که استان مرکزی کنونی بیشترین مساحت و مهمترین بخش آن را تشکیل می داده است؛اهمیتاین ناحیه را در زمان قبل از اسلام معلوم می نماید و از طرف دیگر هر گونه تصمیم گیری و فرامین حکومتی، نوع معیشت، تخصصها، حوزههای فرهنگی و اقتصادی و رشد و توسعه از هر نظر در ساختار تمدن آریایی آن زمان مشمول ساتراپ دهم نیز می شده است.
در زمان اسکندر و جانشینانش نیز منطقه ماد از موقعیت خاصی بهره می برد و به همین دلیل در زمان سلوکیان، پارتیان و ساسانیان یکی از ساتراپهای مهم مربوط به مناطق سه گانه ماد می شد.
با توجه بهاینکه برای بررسی و چگونگی پیشرفت و توسعه در هر مکانی نیاز به اطلاعات جغرافیایی و تاریخی آن ناحیه از زمان یکجا نشینی و توسعه روستا و پیدایش شهر می باشد به همین دلیل به اختصار شرح تمدن اولیه در مسیر تکامل و توسعه ی استان مرکزی را در قبل از اسلام اشاره نمودیم. اما باید گفت که به دلیل جنگها و هجوم اقوام وحشی و خارجی به سرزمین ماد سفلی که حدوداً شامل استان مرکزی فعلی می شود، اسناد و نوشتهها و آثاری که به طور وضوح مبین زندگی و تمدن آن دوران باشد از بین رفته است ، به عنوان مثال:
1-از خط نوشته دوران ماد، درداخلایران چیز زیادی باقی نمانده، تنها سند مهم زبان " تاتی" است که از شاخههای زبان (مادی) بوده و اکنون در بخشهایی از استان مرکزی ناحیه" وفس " با آن زبان سخن می گویند.
2-تمام سنگ نوشتهها و الواح مکشوفه مربوط به دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی است و آنها توجهی به آثار و تمدن قوم ماد نداشتند.
3- یورشهای مداوم 46 ساله آشوریان به سرزمین ماد که سبب ویرانی شهرها و شهرکها شد از جمله مشرق همدان ( فراهان در شمال اراک ).
4-هجوم بیست و پنج ساله سکاها به ماد سفلی ( استان مرکزی ) و ویرانی شهرها و شهرکها.
5-ویرانگریهای اسکندر مقدونی در قسمتی از غربایران و ناحیه ی ماد و نابودی کلیه نوشتههای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و بنا بربرخی نوشتهها کتاب اوستا که برروی شش هزار جلد پوست گاو با آب طلا نوشته شده بود که اسکندر آن را به یغما برد.
6-دگرگونی و تغییر خط و الفبا از پارسی باستان ابتدا به هخامنشی و سپس به پهلوی ساسانی.
(محتاط ، 1374،)
از هنگامی که اولین انسانها و اقوام کوچ نشین در ناحیه استان مرکزی اسکان گزیدند و در مسیر زمان توسعه پیدا نموده تا زمان پیدایش مادها و تمدن هخامنشی و هجوم اسکندر و جانشینان او، سپس پارتیان و ساسانیان تا زمان هجوم اعراب مسلمان بهایران و بعد از اعراب تا امروز،این ناحیه (استان مرکزی) به دلیل جغرافیای طبیعی خاص و سوق الجیشی بودن منطقه در طول دوران زندگی انسانها اهمیت ویژهای در هر عصری داشته است.
با توجه به اهمیتی که سرزمین ماد سفلی ( استان مرکزی) در دوران قبل از اسلام و در حکومتها و قدرتهای هر دوره داشته است و علیرغم محدودیت و موانعی که بر سر راه مطالعات شهری و چگونگی فرهنگ و زبان وروابط انسانها در آن دوران وجود دارد،
اما می توان به طور کلی به مواردی اشاره نمود که در ادوار مختلف در تمامی استانها و ساتراپهای سرزمینایران مشترک بوده اند، مانند:ایجاد راهها، پست چاپاری،ایجاد قناتها و کاریزها در سرزمینهای خشک و لم یزرع، همزیستی مسالمت آمیز در درون اقوام ، نوع کشاورزی ، تربیت اسب ،اقتصاد و معیشت ، شهر و شهرک سازی ، تشکیل سپاه واحد جهت دفاع ، اعلام منشورهای فرهنگی و انسانی در مسیر تکامل بشری و... که در زمان و تاریخ خودش و در مقایسه ی با سایر ملل از جایگاه ویژهای بر خوردار است.
انحرافات تمدنایرانی در دوران ساسانی که در حوزههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و تبعیض و اختلاف طبقاتی که در سازمان کاستها ریشه داشت، سبب و علت علاقه مردم عامی و عادیایران به ندای برادری و برابری اسلام شد.
با هجوم اعراب در زمان خلیفه ی دوم بهایران،آخرین شاه ساسانی ( یزد گرد سوم) نیز فرار را برقرار ترجیح داده و آخر الامر نیز از غربایران به شرقایران گریخته و کشته شد.
ساکنان اولیه سرزمینایران مانند سایر مناطق دیگر کره زمین را بیشتر عشایر وایلات تشکیل می داده اند، که در تولید منابع اقتصادی و شکل گیری فرهنگ و زبان تاثیر فراوانی داشته اند. از دیر باز کوچ نشینی سببایجاد تعامل و برخوردها در قومیتهای مختلف شده است .
به هر ترتیب با توجه به شکل گیری شهرهای متفاوت در طول تاریخ و همچنینایجاد نظام روابط اجتماعی سیاسی و اقتصادی در استان مرکزی و همچنین با توجه بهاینکه ، یکی ازهدفهای بررسی حاضر ، بررسی پیشینه فرهنگی شهرستانهای موجود استان مرکزی میباشد لازم به نظر میرسد که به بررسی تفکیک شدهای از تاریخچه فرهنگی شهرستانهای استان مرکزی در ابعاد مختلف زبان، ارزشها و باورها، دین ، قومیتها ، شخصیتها و حتی نحوه معیشت و نوع همکاریهای ماحصل آن ، بپردازیم.
شهرستان آشتیان
شهرستان آشتیان بین 50 درجه و یک دقیقه طول شرقی و 34 درجه و 32 دقیقه عرض شمالی واقع شده است.این شهرستان حدودا در شرق استان مرکزی واقع گردیده است و از شمال به تفرش، از جنوب به اراک، از جنوب شرقی به دلیجان و از غرب به استان تهران و قم محدود شده است.
مساحتاین شهرستان با وسعتی برابر 62/1460 کیلو متر مربع حدود 5 درصد از مساحت استان را در بر می گیرد.
طبق تقسیمات کشوری ، شهرستان آشتیان دارای یک نقطه شهری است و مرکزاین شهرستان ،شهر آشتیان می باشد. شهرستان آشتیان دارای آب و هوای معتدل و نیمه خشک است . میانگین سالیانه بارندگی دراین منطقه بین 120 و 380 میلی متر در نوسان می باشد.این منطقه دارای زمستانهای سرد و بهار و پاییز معتدل بوده و به طور متوسط در سال حدود سه ماه پوشیده از برف است.
آشتیان به ارتفاع 2100 متری از سطح دریا قرار گرفته است و از دو طرف شمال و شرق به کوه محصور است.
ناحیهای که امروز شهرستان آشتیان به شمار میاید تقریبا همان سرزمینی است که در متون کهن«وره» (ورَه) نامیده شده است . البلدان یعقوبی (کهن ترین مأخذ دراین باب، حدود 280 ق / 893 م ) در ذیل قم و مضافات آن نوشته است و سپس به کوههای آن می رسد که از آنها کوهی معروف به روستای سردآب و کوهی معروف به ملامه و آن را دوازده روستا است و روستای فراهان و روستای وره و روستای طبرس...(یعقوبی،ابن واضح،البلدان 49 و 50 )
با توجه به روایات مربوط به آتشکدههای واقع در روستاهای وره و فراهان و جزءآن{ابن فقیه،احمد،مختصر البلدان، 75 و 77 و قمی حسن بن محمد ، تاریخ قم ،99 و 90 و دهگان ، ابراهیم، تاریخ اراک،11و14} می توان حدس زد کهاین ناحیه در دوره پیش از اسلام از اهمیت مذهبی ویژهای برخوردار بوده است.
فتح وره،طبرس و فراهان در 23 و 24 ق /644 و 645 م در روزگار خلافت عمربن خطاب انجام گرفته ولی تعیین تاریخ دقیق و نیز نام سرداری که نخستین بار بهاین سرزمین گام نهاد، مشکل است، زیرا متون دراین نکته کهاین ناحیه با فتح قم، اصفهان یا همدان به تصرف مسلمانان درآمده، خاموشند.
در 189 ق /805م به فرمانهارون الرشید ، وره و رستاقهای مجاور همراه با قم از اصفهان جدا گردید. در سالهای 1313- 1317 ق آشتیان، تفرش، گرکان، فراهان و سلطان آباد بخشهایی از حکومت عراق به شمار می آمده است. نیامدن نام وره ، آشتیان و دیگر دیههایاین شهرستان دراین مدت دراز در متون تاریخی و جغرافیایی، می تواند حاکی از عدم اهمیتاین ناحیه باشد.
در تاریخ قم در کنار نام اشتجان از 35 "دیه وضعیت" نام می برد که از میان آن می توان هنوز نامهای جرکان(گرکان ) ، جوزه ، کردجان (کردیجان) ، دستجرده ، خورجه را در میان آبادیهای شهرستان آشتیان و نقشه جغرافیایی آن یافت . بنابراین می توان گفت که شهرستان آشتیان حدودا همان رستاق وره کهن و شهر آشتیان نیز همان اشتیجان (اشتگان)یکی از ولایات کهن وره است . گویا لفظ اشتجان به مرور زمان به آشتیان تغییر نموده و برخی کلمه آشتیان را به معنی محل پرستش نیز بیان داشته اند.
شهر آشتیان از جمله شهرهای استان محسوب می شود که دارای قدمت بسیار است ، لیکن به دلایلی که کاملا مشخص نیست آثار تاریخی قابل ملاحظهای در شهر دیده نمی شود و به طور کلی بنای ثبت شده در شهر وجود ندارد.این شهر همچنین دارای قلاع بسیار بوده که مهمترین آن قلعه مستوفی است که بر روی بلندی ساخته شده و سیمای آن از کلیه قسمتها قابل رویت می باشد. ساختمان مسکونی مستوفی که در کنار قلعه بنا شده و در حال حاضر در آن سکونت می شود جزء با ارزش ترین ابنیه تاریخی شهر به شمار می رود.
آثاری از آب انبارهای قدیمی ، یک حمام ، قلعه ، سربادامی ، قلعه سرخه ، بناهای حوزه علمیه صاحب الامر مربوط به 140 سال قبل و چند خانه با معماری قابل توجه از دیگر مکانهای تاریخیاین شهر می باشند.
از آثار تاریخی موجود در روستاها می توان به آثار آتشکدههای به جا مانده از اوایل اسلام، آب انبار، منزل دکتر عبد العظیم قریب ، بقعه امامزاده احمد ، مقبره حلیمه خاتون و سلیمه خاتون ، قدمگاه امام رضا و ... اشاره نمود.
تا قبل از ظهور اسلام مردماین سامان همانند دیگر شهرهایایران پیرو دین زرتشت بوده اند.وجود آتشکدههای شانزده گانه که در کتب تاریخی به آن اشاره کرده اند گواهی می دهد که ساکناناین خطه به طور عموماین مذهب را پیشه خود کرده بودند و آتش را همانند دیگر چیزها می پرستیدند . چنانکه نوشته اند فتح آشتیان و نواحی آن در سال 23 و 24 ه.ق در روزگار خلیفه دوم انجام گرفته و تبعا سلسله ساسانیان در آن زمان بطور کامل برچیده شده اند.پیروان دین زرتشت 8% در صد در کل شهرستان و اقلیت مسیحیان نیز با 1% درصد در شهرستان سکونت دارند. در بررسی انجام شده دین اهالی نقاط مورد بررسی اسلام و مذهب رایج شیعه اثنی عشری می باشد.
سه گونه گروه قومی فارس ، خلج و ترک در منطقه سکونت دارند. اهالی شهر آشتیان بطور کامل فارس می باشند ، لکن در نقاط روستایی گروههای قومی متفاوت یافت می شود.
طوایف و فامیلها در آشتیان در محلههای مختلف پراکنده می باشند ، تنها در روستای فیض آباد شکل گیری بافت محل از طوایف مختلف تاثیر پذیرفته ، بطوری که افراد وابسته به یک طایفه عمدتا در کنار یکدیگر زندگی می کنند.
در مورد شیوههای حل اختلاف نیز باید متذکر شد که سابقا در کلیه نقاط مورد بررسی اختلاف به طریقه ریش سفیدی و کدخدا منشی حل و فصل می گردید واین امر امروزه حتی از نقاط روستایی نیز به چشم می خورد. اما در شهر آشتیان امروزه با توجه به روند زندگی شهری عمده و ورود مظاهر و فرهنگهای مدرن، اختلافات توسط مراجع دولتی اعم از پاسگاههای انتظامی و دادگستری حل و فصل می گردد . البته بافت سنتی و وجود ریشههای قوی خویشاوندی در نقاط مختلف روستایی باعث شده تا بزهکاری و جرائم گوناگون بندرت دیده شود.در ضمن در آشتیان پدر، بعنوان مدیر خانواده تامین معاش و سرپرستی افراد خانواده را بر عهده دارد.
یکی از مهمترین ویژگیهای فرهنگی هر قوم زبان ، گویش و یا لهجه متداول در میان گروه می باشد.در طبقه بندی لهجهایرانی ، آشتیانی از زمره لهجههای مرکزیایران به شمار میاید و با لهجههای وفسی و امرهای قرابت دارد . در سال 1335 شاین لهجه در 7 محله از بخشهای غربی شهر آشتیان متداول بود و تنها روستائیانی که بیش از 40 سال داشتند و درآن زمان تعداد آنان بیش از 1500تن نبود بدان سخن می گفتند و فارسی بتدریج جای لهجه قدیم را گرفته است . تنها آثار مکتوب قدیمی بهاین لهجه ، اشعار میرزا محمد علی بلبل آشتیانی ( سده 11ق /17 م ) است که در اصفهان پایتخت صفویان ، مستوفی بود.
بطور کلی زبانهای فارسی، ترکی و نیز گویش خلجی در عمده نقاطاین شهرستان رواج دارند . توضیحاینکه اهالی شهر آشتیان فارسی زبان می باشند و گویش خلجی توسط مهاجرین روستایی که امروزه در شهر سکونت دارند رواج دارد.خلج زبانها در آشتیان عمدتا زبان ترکی را نیز می فهمند . نسل جوان در نقاط خلج زبان غالبا به زبان فارسی تکلم می کنند.
زبان ساختگی امروزه در منطقه متداول نیست لکن سابقا در نقاطی چون آشتیان،گرکان و انانجرد زبان زرگری تا حدودی راج داشته است.لهجه آشتیانی که تا چند دهه پیش متداول بوده امروزه بندرت توسط کهنسالان بکار می رود.
دراین شهرستان نیز باورها و مراسم خاصی وجود دارد که نشان از فرهنگ خاصاین شهر دارد که ذکر اهم آنها لازم بنظر نمی رسد و تنها به یک مورد دراینجا اشاره می شود:
در هنگام عروسی هنگامی که عروس وارد خانه داماد می شود ، داماد پایش را محکم روی پای عروس می گذارد تا در زندگی به او مسلط باشد .این امر یادآور زمان «مرد سالاری» است کهاین فرهنگ در بین مردم غالب بوده و مردان رئیس خانواده بوده اند و زنها نقش اجرا کننده اوامر مردها را داشته اند و از خود هیچگونه اراده و اختیاری نداشته اند. امروزهاین باور فقط بصورت یک رسم باقی مانده که در حقیقت بقایایی از فرهنگ غالب آن زمان می باشد.
یکی دیگر از مراسم موجود در آشتیان رسم کوسه گردی ( کوسه گلین) می باشد: سابقا چهل روز از زمستان رفته رسم کوسه گردی اجرا می شد.
اراک یکی از شهرهایایران و مرکز استان مرکزی است.این شهر مرکز شهرستان اراک نیز است. جمعیت شهرستان اراک بر اساس سرشماری سال 1385 برابر با ۶۱۵٫۷۰۲می باشد.
آب و هوا
شهرستان اراک به لحاظ برخورداری از عوامل آب و هوایی (مانند مجاورت با کویر میقان،وجود ارتفاعات و…) دارای نوسانات اقلیمی است، بطور کلی تابستانهای نسبتاً ملایم و زمستانهای سرد از خصوصیات اقلیمی شهرستان اراک است .از مهمترین کوههای آن میتوان به کوههای راسوند، سفیدخانی و هفتادقله اشاره کرد. همچنین رودخانه شراء و سرشاخههای آن در غرب شهرستان اراک جریان داشته که در خنداب با رودخانه قره چای یکی شده، به طرف همدان جریان پیدا میکند.
شهرستان اراک از شمال به تفرش،از مغرب به همدان و ملایر،از مشرق به شهرستان محلات و از جنوب به شهرستان خمین و سربند محدود شده و ارتفاع متوسط شهرستان حدود 1700متراز سطح دریاست واز لحاظ وسعت دومین شهرستان استان بعد از شهرستان ساوه میباشد.
شهر اراک از نظر تاریخی نسبت به سایر شهرهای استان از قدمت چندانی برخوردار نیست. زمان احداث شهر اراک به دوره قاجار و سلطنت فتحعلی شاه میرسد. در اوایل سلطنت قاجار در عراق عجم بعلت وسعت زیاد و جمعیت فراوان همواره ناامنی و اختلافات محلی بروز میکرد واین امر از لحاظ سیاسی و اقتصادی برای حکومت مرکزی بروز مشکل میکرد. در زمان فتحعلی شاه قشونی به نام عراق تشکیل گردید و یوسف خان گرجی از فتحعلی شاه تقاضا نمود که برای مرکز قشون عراق عجم قلعهای نظامی احداث کند. به همین جهت تأسیس ساختمان اولیه شهر بهصورت قلعهای به نام سلطان آباد، شروع و در سال ۱۲۳۱ هجری(۱۸۰۸ میلادی) به پایان رسید.
شهر قدیم اراک دارای چهار دروازه بوده بازار کنونی اراک شبکه ارتباطی داخلیاین دروازهها بود و راههای اصلی و خارجی ازاین دروازهها آغاز میشد.این دروازهها عبارتند از:
دروازه شهرجرد در مشرق ،دروازه رازان در شمال ،دروازه حاج علینقی در غرب و دروازه قبله در جنوب.
با عبور راه آهن از اراک و احداث خیابان و گذرگاههای جدید توسعه شهر در قسمت جنوب و جنوب غربی آغاز شد.براساس آمار کتابایرانشهر در سال ۱۳۲۰ ش ، جمعیت اراک ۵۱۰۰۰ نفر بود . ازاین تاریخ اراک نیز مانند سایر شهرهای کشور توسعه یافت . در سالهای صلح و آرامش دیوارهای حفاظتی شهر برداشته شد و شهر اراک و نقشه منظم اولیه آن بی رویه رو به توسعه نهاد . موقعیت ترابری اراک مهمترین عامل توسعه شهر در سالهای اخیر بودهاست
اراک در گذشته سلطانآباد نام داشت. چون یکی از اهداف بنای شهر،ایجاد مرکزی نظامی وقلعهای جنگی در بین بخشهای ، فراهان، دولاخور، کزاز، سربند، چرا و کاپله با چاپلق بودهاست ،نخست نام شهر یا قلعه نوبنیاد «قلعه سلطان آباد» بودهاست که پس از چندی واژه «قلعه» حذف گردیده و فقط با نام سلطان آباد نامیده میشد. بمرور زمان «سلطان آباد عراق» به شهر عراق تبدیل گردیده تمام اسناد موجود تا سال ۱۳۱۷ خورشیدی که در دست است ناماین شهر عراق بودهاست.این شهر در دوره رضاشاه اراک نام گرفت.درسال ۱۳۱۷ هنگام بهره برداری راه آهن سراسریایران و اتصال راه آهن شمال و جنوب بود که کلیهایستگاههای راه آهن شمال تا جنوب را با نام شهرها و روستاهای کنار آنها نامگذاری نمودند، که از آن سال ناماین شهر از عراق به اراک تبدیل شدهاست.
برای واژه «اراک» معانی گوناگونی ذکر گردیدهاست که تعدادی از آنها عبارتاند از: پایتخت، باغستان، نخلستان و شهرستان. بعضی کلمه «اراک» را برگرفته ازایراک که معرب آن کلمه عراق است، دانستهاند. زیرا در بازههای زمانی خاصی به اراک، عراق عجم نیز گفته شده که به واسطه تلفظ اکثر خارجیها که عراق راایراک تلفظ میکردهاند، کم کم بصورت اراک تغییر یافته است.
مجموعه تاریخی بازار اراک
بازار اراک یکی از بناهای نخستین شهر اراک است. بنای اولیهاین بازار را حاکم وقت اراک (سپهدار اعظم) که نام مسجد و مدرسهای در بازار نیز به نام وی میباشد در اوایل قرن ۱۳ گذاشت. بااین همه بنای مجموعه بزرگ بازار اراک شامل حمام، مسجد، مدرسه، آب انبارها، گذرها و کاراوانسراها در زمان فتحعلی شاه قاجار و توسط یوسف خان گرجی در سال ۱۲۲۸ هجری قمری در بافت مرکزی سلطان آباد (نام قدیم اراک) بنیان گذاشته شد.
بنای تاریخی مدرسه سپهدار
این مدرسه علوم دینی یکی از بناهای موجود در مجموعه بازار اراک است.این مجموعه در دوره قاجار و همزمان با ساخت مجموعه بازار ساخته شد.افرادی همچون امام خمینی ره، دراین مدرسه تحصیل کردهاند.
بنای تاریخی حمام چهارفصل
این حمام که در دوره قاجار ساخته شدهاست دارای سه بخش مردانه ، زنانه و قسمت اقلیتهای مذهبی میباشد.نام آن به خاطر تابلوهای کاشی که در ارتباط با چهار فصل سال نقاشی شده و در چهار طرف سربینه حمام مردانه نصب بوده، میباشد.این حمام اکنون به موزه تبدیل شده است.
سایر نقاط دیدنی
شهر زیرزمینی ذلف آباد ،بنای تاریخی پیر مرادآباد ،روستای ساروق انجدان ،امامزاده شاهزاده حسین ، مرقد شاهزاده محمد عابد ،آتشکده برزوی راهگرد ،بنای تاریخی کاروانسرای اراک ،امامزاده ابراهیم (اراک) ،امامزاده حوا خاتون ،امامزاده هفتاد و دوتن ساروق ،امامزاده اهل ابن علی. واقع در ۴۵ کیلو متری اراک ،منزل حاج سامان طلعتی ،منزل اعیانی خاکباز ،پل دو آب اراک ،برج شیشه اراک ،قلعه حاج وکیل و ارگ حکومتی اراک
گویش
اهالیاین شهرستان عمدتاً به فارسی و در بخشهایی به گویش وفسی تکلم میکنند
مشاهیر اراک : از مشاهیر و علمای دینی که در اراک تحصیل کردهاند یا در استان مرکزی متولد شدهاند میتوان به امام خمینی ره، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامیایران ، آیت الله العظمی اراکی ، آیت الله آقا نورالدین حسینی ، ملا احمد نراقی، ملا مهدی نراقی اشاره کرد٬ همچنین تعدادی از ، مورخین ، سیاستمداران ٬ فرهنگیان و هنرمندان و اندیشمندان اراک بهاین شرح میباشد:
میرزا حسن "آشتیانی"٬ عباس اقبال "آشتیانی"٬ میرزا تقی خان امیر کبیر٬ ادیب الممالک٬ احمد ارجمندی٬ احمد پزشکی٬ فخرالدین عراقی٬ حاج ملا علی عراقی٬ محمد خزائلی٬ محمود حسابی٬ابراهیم دهگان٬ علی اکبر سیاسی٬ یوسف شکرائی٬ قائم مقام فراهانی٬ عبداله مستوفی٬ فرید محسنی٬ قوام الدوله٬ محمد یوسف مجد زرین قلم عراقی٬ میرزا حسین مدنی٬ آقا داوود مکی٬ آقا سید نورالدین حسینی٬ آخوند ملامحمد واعظ٬ میرزا محمد حسین راهانی
صنایع دستی: قالی در اراک به گفته سیسیل ادوارز زمانی از اهمیت و اعتبار فراوانی برخوردار بود و رقیب قالی کرمان بود.از دیگر صنایع دستی اراک میتوان به گیوه دست دوز اشاره کرد.
سوغات : باسلوق ،کشمش سبز ،صابون محلی ،شیره انگور ،فتیر
شهرستان تفرش واقع در استان مرکزی در 221 کیلومتری جنوب غربی تهران در مختصات جغرافیایی 34 درجه و 41 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه طول شرقی واقع است .این شهرستان در داخل حوضه آبریز رودخانه آبکمر به ارتفاع 1900 متر از سطح دریا آزاد واقع است و از طریق رشته کوه مرکزیایران از سمت شرق،جنوب و غرب محصور بوده و با شیب تندی به دره پرآب قره چای ختم می شود.مساحتاین شهرستان 2784 کیلومتر مربع است.
شهرستان مصفای تفرش از شمال به شهرستان ساوه ، از شرق به شهرستان قم ، از جنوب به شهرستانهای آشتیان و اراک و از سمت غرب به شهرستان اراک محدود می شود.مرکز آن شهر تفرش می باشد و دارای دو شهر به نامهای تفرش و فرمهین ، دو بخش، شش دهستان،141 آبادی دارای سکنه و137 آبادی خالی از سکنه است. وجود ارتفاعات در اطراف تفرش،زمستانهای آن را سرد و طولانی و تابستانهای آن را معتدل کرده است. باران سالانه دراین شهرستان حدود 250 میلیمتر است.
بر اساس نتایج بدست آمده از سرشماریهای عمومی نفوس و مسکن طی سالهای 1375 و 1385اینطور می توان استنباط کرد کهاین شهرستان در اکثر نقاط خود،اعم از شهری و روستایی، دارای رشد جمعیت نزولی بوده و برخی از ساکنیناین شهرستان به دیگر نقاط همچون اراک،ساوه،تهران و قم مهاجرت نموده اند.
کهن ترین کتاب جغرافیایی که نام تفرش درآن دیده می شود«البلدان یعقوبی» است که نویسنده نام تفرش را در تالیف خود طبرس «tabres» آورده است.
در ارتباط با جغرافیایی تاریخی تفرش و چگونگی تحول تاریخی شهر و منطقه ،از قولاین فقیه می توان چنین استنباط کرد که اولا آبادیهای جلگه تفرش در سدههای نخستین هجری قمری از متعلقات همدان بوده و دیگراینکه مردم بومی آن پیرو مذهب زرتشت بوده اند.
در فرهنگ نظام ، که به سال 1346-1358 ه.ق به طبع رسیده در برابر کمله تفرش نوشته شده:« نام بلوکی است از نواحی قمایران».نکتهای که از تعریف صاحب فرهنگ نظام برداشت می شوداین است که در تاریخ طبع اثر مذکور،تفرش از بلوکات قم بوده و هنوز در جرگه توابع عراق (اراک کنونی) در نیامده است.
درباره وجه تسمیه تفرش بدین نام مردم عامی معتقدند که تفرش در اصل «گبرشgabres» بوده واین توجیه شاید بدین سبب باشد که در سدههای قبل و حتی صدر اسلام گبرها یا زرتشتیان دراین جلگه و نقاط مجاور آن سکونت داشته اند.
میرزا زین العابدین شیرازی در باب وجه تسمیه تفرش می نویسد:«مولانا میر محمد صادقی تفرشی در تاریخ منظوم خود اشاره نمود که تفرش را آرش کمانگیر که در زمان منوچهر یکی از پهلوانان نامی به شمار میآمده و قصد تیر انداختنش در مصالحه منوچهر و افراسیاب افسانه معروفی است،بنیاد نهاده و به اسم خودش موسوم نموده و به مرورایام،آرش،تفرش شده است (خمی تفرشی ،1361،83-84).
وجه تسمیهای که از تجزیه لغوی تفرش بدست میاید چنین است:«تف» در لغت به معنای گرم و گرما و پسوند «ش» و صور دیگر آن همچون ریش و زیر به معنای ریختن ،جریان، چشمه و رود است که روی هم رفته تفرش به معنای آب گرم است.
تفرش از قدیم به سبب درصد بالای با سوادان و اهل علم و دانش نسبت به سایر نواحیایران،به ویژه در دورههای صفویه و قاجاریه مورد توجه بوده است. میرزاهای تفرشی، آشتیانی ، فراهانی و گرکانی مهم ترین مشاغل دولتی را دراختیار داشتند . گفتنی است که مردم تفرش و مناطق همجوار آن (آشتیان و فراهان) از قدیم به خط خوش و سواد و علم شهره بودند و از اهل دفتر و دیوان به شمار میآمده اند. دانشمندان و بزرگان بسیاری ازاین خطه برخاسته اند که اغلب آنها در خارج از موطن خویش نشو و نما کرده و به شهرت رسیده اند و برخی وابسته شهر و دیاری دیگر شناخته شده اند. از جمله شیخ تبرس( طبرس) است که امروزه کمتر کسی از تفرش بودن او آگاه است . حکیم نظامی نیز که به گنجوی شهرت یافته ازاین جمله است.
از دیگر دانشمندان و بزرگاناین شهر می توان استاد عباس سحاب پدر جغرافیا و کارتوگرافیایران و پروفسور سید محمود حسابی را نام برد . ذکر نام دیگر نویسندگان ، شاعران و دانشمنداناین منطقه دراین مقال نمی گنجد.
بسیاری از مکانهای تاریخیاین شهرستان حکایت از قدمتاین شهرستان دارد از جمله : مسجد جامع شش ناو ( دارای آثار معماری اسلامی ،این بنا را مربوط به قرن ششم هجری می دانند یعنی اواسط دوره سلجوقی)، امامزاده محمد( ازآثار عصر صفویه ) ، بقعه ابوالعلی ( از بناهای سده هشتم هجری ) ، تکیه زاغزم ( تاسیس 1274 هجری قمری )،امامزاده بی بی متین و آب انباربلور ( از بناهای دوره قاجاریه ).
اگرچه روابط میان حکمرانان اشعری قم و مناطق اطراف و نزدیک آن ، مثل آشتیان و فراهان ، از اواخر سده اول هجری شروع شد ، اما پذیرش اسلام دراین منطقه تا حدود اواخر قرن سوم به طول انجامید ، چنانچه بنا بر نقلاین فقیه همدانی آتش آتشکده فراهان تا سال 282،که به استحکام قم فرو نشانده شد ،همچنان روشن بوده تطور کلی پذیرش مسلمانی دراین منطقه بیشتر در جریان تبادل فرهنگی صورت گرفت تا جنگ و خونریزی و در اواخر قرن سوم مردم تفرش به تدریج مسلمانی را پذیرا شدند و تفرش به یکی از پایگاههای پیروانایین شیعه و اهل باطن ( اسماعیلیان) و دیگر مخالفان خلافت بغداد درآمد.
کلیه نقاط در تفرش دارای خویشاوندی بصورت پدر تبار هستند ، بدین شکل که افراد به تبار پدری ، جد و طایفه یا فامیل خود شناخته می شوند . ازدواجها به هر دو شکل فامیلی و غیر فامیلی صورت می گیرد. در گذشته ازدواجها به لحاظ توجه بیشتر به خویشاوندی ، نسبی ( فامیلی ) بوده ولی در دهه اخیر،به جهت مسائل ژنتیک ، غیر فامیلی(سببی) ترجیح داده می شود. همچنین دراین شهرستان پدر سرپرست و مدیر خانواده است.
یکی از بهترین خصایص و ویژگیهای مردم تفرش ،عشق بسیار به اقوام و تلاش برای حفظ پایههای خانواده و خاندان بوده است.این علاقه و محبت همواره موجب شده است تا افراد فامیل ، حتی بعد از گذشت فصلها برای حفظ شیرازه خاندان و همبستگی قوم و خویش خود تلاش کنند.
در گذشته اختلافات به طریق کدخدا منشی ، توسط بزرگان محل ، حل و فصل می شد و علاوه برآن نظر ریش سفیدان در حل و فصل دعاوی از آن روزگار تا به امروز کار ساز است و امروزهاین مشکل حل اختلاف در نقاط روستایی هنوز هم پا بر جا است مگر در صورتی که بر اثر لجاجت طرفین دعوی ، اختلاف حل نشود و مسئله به پاسگاه و مراجع دولتی ارجاع داده شود. در دهههای اخیر شوراهای اسلامی در شهر و روستا در امر حل اختلاف فعالیت دارند.
یکی از گویشهای رایج در تفرش در اصطلاح " بوره بشو" burabaso»( بوروبشه) به معنای بیا و برو نامیده می شده است که طبق گفته یکی از محققین محلی، آقای عباس ملا اسماعیلی که خود از آموزگاران با سابقه شهر تفرش و علاقمند به تحقیق در زمینه فرهنگ است ، تا بیش از بیست سال پیش در محلهای از شهر تفرش به نام « مشهد» بدین گویش تکلم می کردند ، ولی اکنون تنها در روستای کهک که در فاصلهای نزدیک از شهر قرار گرفتهاین گویش متداول است . نام بوربشه مخفف عبارت « بوره بشیمان» است که معنای بیا بریم دارد.
همچنین اظهار شده است که زبان روستای "کهک" گونهای از"تاتی" و به اصطلاح خودشان «بابا طاهری» یا کیکی kiyakiو به اصطلاح مردم تفرشی «بوره بشو» است در حوزه مرکزی تفرش کهک تنها روستایی است که مردم آن به زبان تاتی که به نظر نگارنده، لایه زیرین زبانیاین منطقه است، صحبت میکنند .(میرشکرایی ،1374)
امروزه اهالی شهر تفرش فارسی را با لهجه اصیل تکلم می کنند . درشهر فرمهین نیز همین زبان رایج است تنها مهاجرین روستایی ترک و خلج دراین شهر به زبان خود صحبت می کنند.
از آنجا که خاصیت فرهنگ «تغییر پذیری» است؛این پدیده در مورد فرهنگ شهرستان تفرش نیز اتفاق افتاده و عواملی چند دراین مسئله تاثیر گذار بوده اند. البته باید متذکر شد که فرهنگاین شهرستان تغییرات بسیار زیادی نکرده است ولی بهرحال عواملی چون انقلاب ، جنگ ، آموزش و وجود رسانههای مختلف موجبات تغییر دراین شهر را حتی اندک فراهم آورده اند. بطور مثال همانگونه که انقلاب در سایر نقاط کشور موجب تغییر فرهنگی شده دراین شهرستان نیز تاثیرات مثبت و منفی وقوع انقلاب را بر تغییرات فرهنگی می توان شاهد بود. انقلاب اسلامی تلاش کرد ارزشها هنجارها و فرهنگ معنوی اسلام اصیل خصوصا با ابعاد عرفانی و اخلاقی آن را بر جامعه حاکم کند و همین تلاش بود که تعارضهای فرهنگی را در بخشهای مختلف فرهنگ، در سازمانهای اجتماعی گوناگون و نزد اقشار مختلف مردم آشکار ساخت.
مورد دیگر از تعارض فرهنگی تعارض ارزشها، باورها و هنجارهای خانوادههای مذهبی با فرهنگ القایی صدا و سیما ، معلمان مدارس و آموزش و پرورش ،دانشگاهها و... می باشد که نوجوان و جوانان متعلق بهاین خانوادهها با آن روبرو است . باید توجه کنیم که صاحب فرهنگ مذهبی- سنتی قبل از انقلاب اسلامی با دور نگهداشتن فرزندان خود از عوامل فرهنگی غربگرا سعی بر حفظ الگوهای فرهنگی خود در نسلهای بعدی نمودند ولی با پیروزی انقلاب اسلامیاین احساس و همچنین تصمیم بر دور ماندن از کانالهای رسمی انتقال فرهنگ از بین رفت. البته در آغاز پیروزی انقلاب، فرهنگ اسلامی بر مردم غالب شد و همه تلاش کردند که هماهنگ با دستورهای دین اسلام عمل کنند ولی به تدریج تعارضات فرهنگیایجاد شد و آنچه مسلم است عوامل تغییرات فرهنگی در بستر زمان نقشهای خود راایفا می کنند.
در تفرش مراسم سنتی بسیاری وجود دارد که از جمله می توان به مراسم باران خواهی اشاره کرد که دراین مراسم، روستاهای اطراف شهر تفرش،هنگامی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه کمتر می شود ، مردم برای تقاضای باران جهت آبیاری باغها و مزارع ، اقدام به پختن آش نذری با وسایلی که اعضای محل هدیه کرده اند، می کنند. بعد از پخت آش مقداری از آن را به علامت ریزش باران از ناودان خانه پایین می ریزند و از خداوند تقاضای باران می کنند.
از دیگر مراسم موجود در تفرش در روز عاشورای حسینی مراسم نخل گردانی در محله فم تفرش می باشد. افراد مسن و پیش کسوتهای محله نخل را تزیین کرده و در مراسم عزاداری هر یک از اعضای طایفه ساکن محله زیر یکی از تیرهای نخل را می گیرند و در پیشاپیش هیئتهای سینه زنی و زنجیر زنی به حرکت در میایند. مردم نذورات خود را به کسی که از جلوی نخل حرکت می کند می دهند.در داخل اتاق نخل تعزیه خوانی می نشیند و نوحه سید الشهدا را می خواند.این مراسم نشان از فرهنگ قدیمی مردم دارد و اعتقاد قوی آنها را نسبت به دین اسلام و حضرت سید الشهدا می رساند.آنها دراین مراسم گرد هم میایند و با تجمع خود می خواهند مقابله خود با ظلم و ستم خونخوران و دشمنان دین اسلام را به نمایش بگذارند و هواخواهی خود را نسبت به ائمه اطهار نشان دهند.این مراسم موجب انسجام مردم،اعتماد آنها به یکدیگر و همبستگی بسیار آنها می شود و فرهنگ غنی آنها را توسعه می بخشد.
شهرستان خمین به مرکزیت شهر خمین زادگاه حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی در جنوب استان مرکزی و تقریبا در مرکزایران واقع است.این شهرستان در 50 درجه و 3 دقیقه عرض جغرافیایی و در 60 کیلو متری جنوب غربی محلات قرار دارد .جادههای ارتباطی استانهای لرستان ،اصفهان به استانهای مرکزی و تهران ازاین منطقه عبور می نماید . فاصلهاین شهرستان تا تهران 300 کیلو متر می باشد و ارتفاع آن از سطح دریا 1815 متر می باشد. مساحت کلاین شهرستان نیز 2394 کیلو متر مربع است.
اگر بخواهیم با اصلاحات جغرافی نویسان اسلامی سخن بگوییم "کمره" در گذشته جزئی از ناحیه پهناور بلاد جبال (عراق عجم) از اقلیم چهاردهم بوده که در طول تاریخ نامهای گوناگون به خود گرفته است.
یونانیان آن را «مدیا»می گفتند چرا که آن جا سرزمین مادها بوده است .
نویسنده زینت المجالس درباره خمین می نویسد:
«کمره ولایتی است وسیع و از جهت اعظم قرای آن « خمامین» است که بهمن شاه آن را بنا کرده و ازاین جهت به «همایون» مرسوم بوده است و به کثرت استعمال به«خمایین»مبدل شده است.هوایش سرد سیر است مایل به اعتدال ارتفاعاتش و از قدیم الایام اهالی آن مذهب اثنی عشری دارند....»
قدمت شهر خمین به 2000 سال می رسد و در ص 1881 مراه.. البلدان مرحوم اعتماد السلطنه می نویسد :«در دامنه کوه الوند قریهای ارمنی نشین به نام تخمار می باشد کهاین تخمار بعدا به خارستان تبدیل شد که هم اکنون به نام قریه اسد آباد در دامنه کوه الوند خمین واقع است و...» ( ابراهیمی ، 1373 ، ص39).
تاریخ قم ذیل عنوان « خمیهین » به ضم خاو و فتح سیم می نویسد:
« موبد موبدان بدین وجه باغی که آن را باغ موبد گویند بنا نهاده است و چنین گویند که دراین باغ هزار خانه و باغ زر بوده است و موبد با اهل و عیال در آن فرود آمده بود و پس از مدتی دختران شهربانو نام خمین را بنا کرد و با ( مهریاربنا ) در آن ساکن شد.
در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان به هزار سال پیش نگاشته شده است و نویسنده برای تالیف آن از برخی منابع کهن از جمله « خداینامه » ( قدیمی ترین کتاب درباره ساسانیان ) سود جسته است برای نخستین بار به نام" حمیهین" - خمین - بر میخوریم.
صاحب مجمل التواریخ که بسیاری از مطالب تاریخ پیامبران و شاهان را به فارسی ترجمه کرده است به جای « حمیهین » واژه « خمهین » را آورده و بهاین شکل در پی تغییرات خاص به شکل زیر :
حمهین – خمهین –خهبین – خمامین و در آخر شهر خمین نام می گیرد.
بطور کلیاین شهرستان از لحاظ اماکن و محلهای تاریخی و باستانی غنی می باشد و تنها محل باستانی که امروزه اثری از آن باقی نیست آتشکده سلوکی در دره خورهه خمین می باشد . بناهای تاریخی از قدمت بسیار بر خوردار هستند و مخصوصا « زیارتگاه شاهزاده اسماعیل » واقع در روستای امامزاده یوجان در ردیف آثار باستانی به ثبت رسیده است.
جمع کل آثار تاریخی خمین 21241 مورد می باشد که از می توان به پل تاریخی روستای فرفهان ( مربوط به دوره قاجاریه) ، پل روستای اسد آباد ، قلعه حاج خدامراد ، قلعه تدافعی گلما گرد ، کبوتر خانه روستای طیب آباد ، کبوتر خانه روستای هویه ، کبوتر خانه روستای صلنجران ، قلعه مصطفی خان ( روستای پشتکوه ) ، بقعه امامزاده ابوطالب ( مربوط به دوره صفوی ) ، بقعه امامزاده ابوالحسن مربوط به دورهایلخانیان و ... نام برد.خمین قریب به 36 امامزاده و بقعه متبرکه دارد.
شخصیتها و مشاهیر مهم شهر خمین حضرتایت الله محسنی گرگانی ، میرزا علی اصغر خان گرگانی ، حضرت حجه الاسلام و المسلمین حبیب الهی ، عارف روحانی مرحوم شیخ احمد آل طاهر ، مرحوم اعتماد الشعرا پریشان زاده و همچنین رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) می باشد که بیتایشان هنوز هم در شهر خمین قرار دارد و از مکانهای متبرکه محسوب می شود.
مذهب رسمی و عام در شهرستان خمین شیعه اثنی عشری می باشد . تنها در گذشته مذاهبی چون یهودی و ارمنی در سطح منطقه وجود داشته اند که تعداد کمی نیز امروزه از آنها باقیست . به عنوان مثال در شهر خمین چند خانوار یهودی امروزه نیز ساکن هستند.
شهرستان خمین از مراکزی است که به علت وجود دشتهای حاصلخیز مهاجر پذیر بوده است و اقوام مختلف درای منطقه به چشم می خورد . گروههای مهاجر به همراه فرهنگ و زبان مخصوص به خویش وارد شدند و بر اثر مرور زمان و در طی سالها در تبادلات فراوانی که با همسایگان داشتند علاوه بر تاثیر گذاری ، تاثیر پذیری نیز داشتند ، کمااینکه امروزه در گروههای ترک زبان منطقه بخوبی مشاهده می شود که زبان ترکی کم کم بدست فراموشی سپرده می شود و به جز چند روستا ، جوانان رغبتی به یادگیری و استفاده از آن ندارند.
تا قبل از سالهای 1305 شمسی آموزش و پرورش کودکان در خمین از طریق مکتب خانهها انجام می شده است و پس از آن آموزش و پرورش رسمی توسط انسانهای شریفی همچون آقای عبدالوهاب مومنی (1305) ، آقای شیخ علیرضا سرمدی(1318) و آقای لقمان حقیقی (1324) و در کنار آنها زنانی بزرگ و فرهنگ دولت همچون خانم تیموری و احمدی که از گلپایگان به خمین می آمدند به اجرا در آمد.
گفتنی است که از تاریخ 1305 تا 1326 آموزش و پرورش خمین زیر نظر آموزش و پرورش گلپایگان اداره می شد و از تاریخ 1326 تا 1337 زیر نظر آموزش و پرورش محلات بود . از تاریخ 1337 به بعد به عنوان آموزش و پرورش مستقل کارکرد آموزشی و پرورشی خود را آغاز کرد.
نکته قابل توجهاینکه از سال 1305 تا 1357 حدود 52 سال ، تعداد 18 مدیر از آموزش و پرورش عوض شده یعنی بطور متوسط هر سه سال یک مدیر ،این در صورتی است که طی 28 سال بعد از انقلاب 22 مدیر عوض شد یعنی بطور متوسط هر یک سال و سه ماه یک مدیر ( ناصری فرد، 1385 ، 49)
بطور کلی آموزش و پرورش یک عامل فرهنگی است که به تنهایی می تواند موجبات تغییرات فرهنگی را در شهر پدید آورد و همین آموزش در طی چندین سال توانسته است موجب تغییر در فرهنگ شهر شود.
هویت و اصالت هر جامعه در گرو شناخت ریشههای فرهنگی ، تمدن و دیگر پیشینهها است.اگراین پیشینهها درخشان باشند و شناخت افراد از حد اطلاعات عبور کند و به دانش برسد،باعث تبلور اهداف،اعتماد به نفس و در نهایت تغییر و تصعید از وجود،به تعالی ماهیت انسانی افراد می شود و شناخت انسانها از حد هشیاری به سوی آگاهی سوق و جهت پیدا می کند. لذا هرچهاین پیشینههای تاریخی اصیل و درخشان باشند، افراد آن جامعه از گذشتههای خود بیشتر احساس غرور می کنند و اعتماد به نفس می یابند و الهام می گیرند و بدیل آن افتخارات می آفرینند.
خمین با اوصاف فوق سرزمینی تاریخی با قدمتی طولانی است که در برخی مقاطع ، شکوه و عظمت درخوری را تجربه کرده است.روستاهایاین شهر به واسطه کوچ و انتقال هم وطنان ارمنی از جلفا به کمره در زمان صفویه و انتقال آنها به روستاها به اوج رشد رسید .
به طور کلی عوامل مختلفی در تغییرات فرهنگی شهرستان خمین دخیل بوده اند که از جمله می توان شهر نشینی، آموزش و پرورش، مهاجر پذیری ، انقلاب و جنگ را نام برد . ازاین گفته می توان نتیجه گرفت که تغییرات فرهنگی معادل عوامل چند گانهای است که در طول زمان به تدریج رخ می دهد ولی نمی توان به صورت واقعی و کمی نقش یک عامل را بر دیگری ترجیح داد.
از جمله مراسمی که می توان در شهرستان خمین به آن اشاره کرد مراسم خواندن نماز باران است . دراین مواقع اهالی هر روستا به شکل دسته جمعی به همراه علما و بزرگان از شهر خارج شده و به مصلی رفته و نماز باران می خوانند و از خدا طلب بارش می نمایند.این موضوع از کارکرد دین خبر می دهد و اعتقاد مردم را به خدا و طلب برآورده شدن نیاز حاجت از او را نشان می دهد.این کار به صورت دسته جمعی صورت می پذیرد و باز حکایت از همبستگی و اتفاق مردم را دارد . آنها همگی با هم با اعتقاد خدا و طلب مراد به سوی مصلی با پاهای برهنه گام بر می دارند و نقش دین دراین فرهنگ کاملا نمایان می شود.
به واسطه کوچ و انتقال ارمنه از جلفا به کمره ، در زمان صفویه و انتقال آنها به روستاهای خمین اوج رشداین مناطق شروع شد . حفر قنوات ، کشت باغات انگور و آبادانی زمینهای بایر و دیمزار در کلیه روستاها با جدیت شروع شد. هم وطنان ارمنی به کسب علم و هنر و صنعت علاقه خاصی داشتند و هنر قالی بافی آنها شهرت جهانی دارد .اینها مردمانی سخت کوش بوده که روحیهای سازگار با هم وطنان مسلمان خود داشته اند و هنر هم زیستی آنها به حدی بوده که بعد از گذشت دهها سال از مهاجرت آنها ازاین روستاها هنوز با خانوادههای هم روستایی قبل خود رفت و آمد دارند و یک یا چند سال یکبار به موطن قبلی خود سر می زنند و با هم روستاییهای خود تعامل و ارتباط عاطفی دارند و از دیدن هم لذت می برند.ساکنان روستاهای ارمنی نشین هم از آنها به نیکی یاد می کنند . شایسته است رفتار مردم شریفاین روستاها که به فرزندان خود آموزش می دهند که از تخریب قبرهای باقیمانده آنها پرهیز کنند، چرا که جزء آثار تاریخی وطن ما هستند و به مردگان آنها نیز به دیده احترام می نگرند(ناصری فرد،1385،53)
از نظر بخش بندی کشوری، دلیجان یکی از شهرستانهای استان مرکزی است که از شمال به قم ، از جنوب به اصفهان ، از شرق به کاشان ، از شمال غربی به آشتیان ، از غرب به اراک و از جنوب غربی به محلات محدود می گردد. گستردگیاین شهرستان نزدیک به 2500کیلومتر مربع می باشد و در کنار راههای پیوند دهنده چندین استان کشور است.این شهرستان در استان مرکزی از موقعیت ویژهای برخوردار است و همین امر زمینه را برای تغییرات اجتماعی و فرهنگی در آن شهر فراهم آورده است و بدلیل همین عواملاین شهرستان در حال گذر از موقعیت کنونی به وضعیت صنعتی بوده و مردم آن فرایند شهروندی را تجربه می کنند.
دلیجان یکی از شهرهای مرکزیایران است و در طول تاریخ همیشه در مرکزیت قرار داشته و نزدیکی آن با شهرهای بزرگ و مهمایران باعث شده که در سده چهارم هجری جزء قم و یکی از استانهای آن دانسته شود ، تا آنکه به روزگار عباسیان پیرو اصفهان می گردد( انصاری به اهتمام جمشید سروشیار ، 1358 ، 20).
یاقوت حموی و ابوالفلاء نیز آن را از نواحی اصفهان دانسته اند . اما پس از آن جزء استان جبال می گردد. تا آنگاه که عراق عجم در برابر عراق عرب پدیدار می گردد ( قرن ششم هجری) و بهمین خاطر حمدالله مستوفی می آورد که: «... از اصفهان تا دیگر ولایات عراق عجم مسافت براین موجب است ... دلیجان سی و پنج فرسنگ » ( نزهه القلوب ، 75 ).
پس ازحمله مغولان اصفهان اهمیت خود را از دست می دهد و جزئی از عراق عجم می گردد و دوباره با اهمیت یافتن صفویان و برگزیده شدن اصفهان به پایتختی دوباره شهرهای پیرامون اصفهان گرایش بهاین شهر می یابند و بهمین خاطر دلیجان هم دوباره اهمیت یافته و درآغاز پادشاهی صفویه دلیجان خود حاکم جداگانهای به نام « محمد صالح میرزا» داشته است .این روند تا پایان دوره قاجاریه ادامه داشته و با دگرگونی در سیستم بخش بندی کشور در دوران فرمانروایی پهلوی اول جزء استان مرکز به مرکزیت شهر تهران و تابع شهر قم بوده است و در سال 1325 از قم جدا گردید و یکی از بخشهای شهرستان محلات شد . در سال 1356 تابعیت استان مرکزی به مرکزیت اراک پذیرفت و در سال 1357 بنا بر تصویب شورای انقلاب به شهرستان با مرکزیت شهر دلیجان تبدیل شد و تاکنون جزء استان مرکزی است ( صفری ، 1382 ، 27)
کتابهای بسیاری بصورت سفرنامه نوشته شده اند که درآنها به طور تفصیل از وضعیت تاریخی دلیجان اطلاع حاصل کرد ، از جمله می توان به « کتاب سفرنامه عراق عجم » و « سفرنامه فوریه » اشاره کرد.
بهرحال شهر دلیجان بااین پیشینه تاریخی شکل گرفته که میتواند سبک زندگی و منش و باورهای و ارزشهای فرهنگی مردم را تحت تاثیر قرار داده باشد.
درباره نام دلیجان سخنهای فراوان گفته شده ،اینکهاین نام از کجا و به چه معنایی است ، به سختی می توان داوری کرد. دراین باره می توان گفت :
1- به گویش و زبان راجی آن را « دلیگن DELIGON » یا « دلیگان DELIGAN » می گویند. پس از جمله عربان بهایران زبان فارسی و غربی در هم آمیخته شد و به صورت دلیجان خوانده شد.
2-تاریخ قم از دلیجان ((دیلجان)) یاد کرده است (حسن قمی،1361،58)
3-در تاریخ شفاهی محلی آمده است کهاین شهر مردمی دلیر داشته و به همین منظور آن را "دلیرگان " می خواندند،سپس با کاربرد فراوان و سنگینی تکرار حرف «ر»این حرف از آن حذف شده و دلیگان گشته و آن گاه به دلیجان تغییر یافته است.
این شهرستان دارای مکانهای مذهبی و تاریخی بسیاری می باشد که از جمله می توان به چند نمونه آن اشاره کرد:مشهد اردهال ، زیارتگاه حضرت معصومه (دراین آرامگاه دو خواهر و دو برادرکه از فرزندان حضرت امام موسی کاظم هستند مدفون می باشند)، شاه سلیمان ، شاه یحیی ، امامزاده اسحاق، امامزاده حمزه ، امامزاده محمد ، خوتیا ، شاهزاده ابوالفضل ، شاهزاده عبدا... ، شاهزاده سلیمان ، پیر داود ، زبیده خاتون، آقا شا بلبل ، پلینگ آرن(Pelayngaton) یا پلنگ آرام ، غارسی جوان ، گورگان آقا خانیان نام برد(صفری،1382).
از مشاهیراین شهرستان نیز می توان به چند تن اشاره کرد:علی جاستی ، ابوالعباس احمد دلیجانی ، داود بن محمد ، علی بن الحسین ، علی بن محمد جاسبی ، میر شمس الدین علی الحسینی الدلیجانی ، سید عبدالهادی دلیجانی ، ابوالحسن علیشاه کهکی ، ملا مهدی نراقی ، ملا احمد نراقی، ملا محمد نراقی ، شاه صاحب جاسبی ، میرزا ابوالقاسم نراقی ، صدر راونجی ، سلطان سید حسن خان ، علی خان مزوشی ، فخر الدین عراقی ، احسان نراقی ، وهاتف دلیجانی.
مردماین شهرستان همه پیرو دین مبین اسلام و دارای مذهب شیعه اثنی عشری می باشند.
در شهرستان دلیجان تنها شهر دلیجان و روستای واران جاسب به گویش «راجی»سخن می گویند.گویش راجی ریشه در زبان ری باستان دارد. مابقی به زبان فارسی تکلم میکنند.
در سالهای گذشته به ویژه پیش از انقلاب اسلامی دلیجان که بخش محلات محسوب می شد، از کیفیت آموزشی بالایی برخوردار نبود .تنها مدرسه منحصر به فرد دختران در پایین دلیجان بود که وجود جاده تهران – اصفهان و خط ماشینهای عبوری و دوری مدرسه به محله بالا و عوامل گوناگون دیگر موجب شده بود که بیشتر دختران نتوانند به مدرسه راه یابند.در نتیجه بیشتر زنان و مردان بالای 50 سال آن روزگار جز تعدادی که در مکتبخانههای قدیم درس خوانده اند، از سواد کافی برخوردار نیستند،اما هم اکنون با کوشش فراوان دبیران شهرستان دلیجان دراین چند ساله دانش آموزان بسیاری به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی راه یافته اند.
از دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق نیز به عنوان یک واحد آموزشی دارای رشتههای بسیاری را میتوان نام برد همچنین دلیجان دارای دانشگاه پیام نور می باشد کهاین دانشگاهها به علت پذیرفتن افراد مختلف از سایر نقاط کشور نقشی بسیار در تغییرات فرهنگیاین شهرستان داشته اند،زیرا دانشجویان هر کدام دارای خرده فرهنگ خاص خود می باشند که در اثر مجاورت با مردماین شهرستان سبب تغییر در فرهنگ آنها شده اند(صفری،1382،ص219).
تغییر فرهنگ یک پدیده تدریجی است و عوامل بسیاری چون ترکیب جمعیتی ، مهاجرت، بروز انقلاب،جنگ، صنعت و ... می تواند موجبات آن را فراهم آورد. اما در مورد شهرستان دلیجان باید یادآور شد که موقعیت، اقلیمی، طبیعی و اقتصادیاین شهر به گونهای بوده است که در هر دورهای از زمان می توان شاهد بروز تغییرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در آن بود . قرار داشتن شهرستان دلیجان در مسیر جاده ارتباطی تهران - اصفهان و احداث بزرگراه جدید در دهههای اخیر، گسترش رستورانها و تعمیر گاههایاین مسیر را به دنبال داشته که در ساخت شهری و توسعه شهر نشینی دخالت داشته است. در شهرستان دلیجان عوامل بسیاری در تغییرات فرهنگیاین شهر نقش داشته اند که می توان به عوامل اجتماعی، اقتصادی،تکنولوژیکی و اقلیمی اشاره کرد.
عوامل اجتماعی از قبیل مهاجرتها در شهرستان دلیجان در دهههای اخیر موجب رونق اقتصادی و گسترش خدمات شهری گردیده است و شیوه زندگی مردم را تغییر داده است. از جملهاین تغییرات می توان به نحوه آمد وشد مردم، نوع سوخت و معماری اشاره کرد که هر یک تبعات فرهنگی نیز داشته اند.همچنین وجود معادن زیاد در اطراف شهرستان دلیجان و استخراج آنها در دهههای اخیر موجب رونقاین فعالیت و مهاجر پذیری قشر معدن کاران و سکونت دراین شهر و بروز خرده فرهنگها گردیده است(جلالی ،1381)
جلالی در تحقیق خود که با عنوان «تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی و جغرافیایی دلیجان»انجام داده است می نویسد : در دهههای اخیر شهر دلیجان با تاسیس کارخانهها و کارگاههای زیادی مواجه بوده واین توسعه صنعتی موجب مهاجر پذیری و به تبع آن تغییرات فرهنگی بوده است. تاسیس 23 کارخانه تولیدی و احداث معادن و کوره پزخانههای تولید آجر و احداث رستورانها، چهره ی شهر و نوع ساخت و ساز را تغییر داده و قشرهای ساکن در آن را با تنوع خرده فرهنگها مواجه ساخته است. همچنین احداث سد دلیجان در بروز شغل پرورش ماهی و به ثبت رسیدن غار«چال نخجیر»به عنوان اولین اثر ملی – طبیعی استان مرکزی بستری توریستی را دراین شهر به وجود آورده است که قطعا موجب تغییر فرهنگی گردیده است.
توسعه دانشگاهها در فرهنگ عمومی شهر از جمله بهداشت مردم موثر بوده ، به طوری که رشیدی(1382)در اثر خود با عنوان «مردم نگاری دلیجان »عوامل فرهنگی مانند تأسیس دانشگاه آزاد و پیام نور را مورد توجه قرار داده است.
ورود صنایع مبتنی بر تکنولوژی جدید نیز موجب کاهی رونق مشاغل سنتی شده و فرهنگ کار و کارفرما را تغییر داده است.تأثیر تاریخی پیشرفت تکنولوژی پدیده سادهای نیست و عامل تکنیک متغیر قوی است و اهمیت و قدرت آن بسیار قابل مشاهده می باشد.به علاوه تاثیر واقعی تکنولوژی را بدون در نظر گرفتن کادر فرهنگی آن نمی توان ملاحظه نمود زیرا تکنولوژی بر خلاف آ نچه که مارکس می گوید،تنها مبتنی بر عوامل زیر بنایی نیست ، بلکه در عین حال در ارتباط با عوامل معنوی همانند تفکرات ،ایدهها و ارزشها است.
مثلا در شهرستان دلیجان قالی بافی که یکی از صنایع دستی رایج بوده در دهههای اخیر به صورت فزایندهای به صورت یک صنعت ماشینی در آمده که بازار تجارت را دراین زمینه رونق داده و در صنعتی شدن و گسترش شهر نشینی و برخی تغییرات فرهنگی دخالت داشته است( صفری،1382)
در شهر دلیجان عوامل اقلیمی و طبیعی موجود نیز موجب رونق گردشگری و پیدایش مشاغل جدید شده که خود تغییرات فرهنگی را دامن زده است.
پس از وقوع جنگ تحمیلی و تعطیلی دانشگاهها و لزوم اعزام نیرو به جبهههای نبرد در شهر دلیجان نیز هستههای مقاومت شکل گرفت و پایگاههای مردمی تشکیل گردید.در مدت وقوع جنگ تحمیلی انسجام مردمی و همبستگی و مشارکت گروهها بیش از زمان دیگر هویدا شد و نوعی همدردی و هم نوایی در تقسیم مشکلات بین مردم پدیدار گشت.از طرفی در جریان جنگ برخی از وابستگان مردم از شهرهای بزرگ از جمله تهران نیز برای سکونت موقت به دلیجان آمدند،به خصوص که برخی از آنها صاحبان صنایع و معادن و سرمایه گذاران بودند واین تعامل مردمی در تغییرات فرهنگی به تاثیر نبود.
خود جنگ و محاصره اقتصادی موجب پیدایش تفکر صادرات غیر نفتی گردید و در دلیجان به سبب وجود معادن، سنگهای زینتی و ساختمانی صادراتاین کالاها تقویت شد و حتی زمینه کشف معادن جدید را فراهم آورد.بنا براین اگر چه عامل جنگ در مرحله اول موجب خسارت مالی و جانی شد ولی به موازات آن تاثیرات مثبتی را نیز در پی داشت که شهر دلیجان شاهد هر دو نوع تاثیر تغییرات فرهنگی ناشی از آن بود.
آنچه مسلم است عوامل تغییرات فرهنگی در بستر زمان نقشهای خود راایفا می کنند حتی در شرایط کنترل اجتماعی،این عوامل در کنش متقابل با یکدیگر در تغییرات اجتماعی تاثیر می گذارند ومدیران جامعه به همان میزان که در تدارک توسعه همه جانبه هستند در زمینه وفاق و و انسجام اجتماعی نیز می بایست دارای برنامه باشند تا تغییرات فرهنگی مسیر انحراف را طی نکند.
شهرستان ساوه بین 50درجه و 22 دقیقه طول شرقی و 35 درجه و 2دقیقه عرض شمالی در شمال استان مرکزی واقع گردیده است.این شهرستان از شمال و شمال غرب به استان تهران ،از غرب به استان همدان، از سمت شرق به استان قم،از جنوب غرب به شهرستان اراک و از جنوب به شهرستان تفرش محدود شده است. ارتفاع ساوه از سطح دریا 960 متر می باشد. در تقسیم بندی اقلیمی شهرستان ساوه دارای اقلیم نیمه خشک با تابستانهای گرم و زمستانهای کمی سرد نامگذاری شده است.
حمدالله مستوفی در نزهة القلوب ناماین شهر را ساوه و در بعضی جاها ساوج می نامد که در مرکزایران بر سر راه جاده مستقیم قزوین به قم قرار داشته و این شهر در زمان سلجوقیان و مغولها یکی از شهرهای بزرگ و مرکز تجاری به شمار می رفته است.
بنا بر اظهار محققین محلی و براساس تحقیقات "مینورسکی" قدمت ساوه به زمان پارتها می رسد و گویند که در زمان ساسانیان از شکوه و اعتبار خاصی برخوردار بوده است . حمد الله مستوفی درباره ساوه چنین نوشته است:
در اول درآن زمین یچره ( دریاچه) بوده است و شب ولادت حضرت رسول (ص) آب آن بجیره به زمین مرو نشد و آن از مبشرات بود، و برآن زمین شهری ساختند. بانی آن معلوم نیست و در جمله مغولها با روی آن دچار خرابی شد و صاحب خواجه ظهیر الدین علی بن ملک شرف الدین ساوجی آنرا امارت کرد و درآن بار و هشت هزار و دویست ذرع بوده است.
ساوه در سال 617 ه.ق از دست مغول مصیبت فراوان کشید، آنان شهر را به کلی خراب کردند و ساکنین آن راکشتند . ساوه کنونی بعد از حمله مغول در کنار شهر قدیمی ساخته شد.
ساوه در عهود ماقبل اسلامی شناخته شده نیست ،توماشک نام آن را با واژه استوایی سواsava ) ) و پهلوی سوکا (savaka) به معنای سود مند و مفید مرتبط می داند.
فرهنگهای فارسی معنای خرده ریز طلا را برای واژه ساوه یاد کرده اند. به گفته توماشک ساوه همان سوسینا(sevacina) یا سوکینا (sevakina) است که در لوحه پئوتینگرایا آمده است.
متخصصان سه رودخانه در منطقه ساوه می شناسند که از مجموع سه رود مزلقان،قره چایو رودخانه شور، «سه آب/سه آو» شهر" ساوه" نام یافته است.
بنا به اظهار کارشناسان اداره میراث فرهنگی در شهرستان ساوه تعداد 223 اثر تاریخی وجود دارد که ازاین بین 70 اثر به ثبت آثار تاریخی ملی رسیده است.از جمله آثار موجود در شهر ساوه می توان به موارد زیر اشاره کرد:مسجد جامع ساوه (دوره سلجوقی) مناره مسجد جامع ساوه (دوره سلجوقی 504 ه ق)،مسجد سرخ دوره صفویه ،مناره مسجد سرخ دوره سلجوقی 534 ه ق، مسجد بازار ساوه دوره زندیه، آب انبار مسجد جامع دوره سلجوقی، گنبد تاریخی چهار سوق عهدصفویه ، مقبره امام زاده سید منصور بن موسی بن جعفر، مسجد چال ، امامزاده پنج تن ، مقبره پیغمبر، قلعه قدیمی موسوم به خاتم قلعه سرو و.... .
تا پیش از اسلام اهل ساوه ،آناهیتا (الهه آب)را پرستش می نموده اند حتی گفته می شود که قربانی نمودن برای آب نیز متداول بوده است . در اوایل دوره اسلامی مذهب شافعی گسترش می یابد و امروزه مذهب اهالی شیعه جعفری می باشد . علاوه بر آن اقلیتهای مذهبی گوناگونی نیز در شهر ساکن می باشند از جمله کردهای مهاجر عراقی موسوم به کردهای بارزانی که از سه دهه اخیر در شهر ساکن شده و همگی اهل تسنن می باشند.اقلیت دیگر مذهبی ارامنه ساکن در برخی روستاهای بخش خرقان می باشند.در برخی نقاط روستایی و شهر ساوه عدهای از درویشان فرقه خاکساری و... نیز سکنی دارند.در دیگر نقاط مورد بررسی مذهب اهالی شیعه جعفری می باشد.تنها در روستای چناقچی بالا چند چند خانوار ارمنی سکنی دارند.
مهاجرین افغانی سکنی گزیده در نقاط شهری و روستایی شهرستان ساوه نیز غالبا اهل تسنن می باشند.
جمعیت حاضر شهرستان ساوه به لحاظ ویژگیهای خاص از گروههای قومی مختلفی شکل گرفته است.
برخی از آنها به دلیل مهاجرتهای اجباری در سدههای اخیر به منطقه کوچ نموده و علاوه براین از دهههای قبل به دلیل رشد صنعتی و کشاورزی بهاین شهرستان مهاجرت نموده اند. اگر چه اهل ساوه از ابتدا فارس بوده اند، لکن امروزه گروههای قومی گوناگونی در شهر و نقاط روستایی آن ساکن هستند که توجه به آنها لازم می نماید.این گروه عبارتند از: شاهسونهای بغدادی که بعدها به شعبات دیگری به شرح زیر تقسیم شدند:
الف)شاهسونهای آذربایجان
ب) شاهسونهای ساوه
ایلهای ساوه عبارتند از:ایل عرب خراسانی ،ایل کرد ،ایل کلهر،ایل سنگسر،ایل مغان و طایفه کله کوهی
از آنجا که گروههای مختلف قومی در شهرستان ساوه ساکن می باشند طبعا زبان و گویشهای متفاوتی نیز رواج دارد.دراین بین شاهسونها و مغانها به ترکی ، کرد کلهر به ترکی و فارسی،کله کوهیها به فارسی با لهجه شیرازی و سنگسریها با گویش خاص سنگسری تکلم می نمایند.
در کلیه نقاط مورد بررسی ریشه خویشاوندی با توجه به میزان ازدواجهای نسبی و سببی گسترش یافته است. پدر تباری در کل منطقه متداول بوده و افراد با نام و کنیه پدرشان شناخته می شوند.
اجبارها، محدودیتها و ممنوعیت در امر ازدواج عمدتا به لحاظ گوناگونی شکل می گیرد.به طوری که کردهای عرافی مهاجر ساکن در شهر ساوه و نیز اقلیت ارامنه متمرکز در نقاط شهری و روستایی تنها به ازدواجهای درون گروهی تن می دهند. دراین بین دیگر گروههای قومی مهاجر خصوصا افاغنه در سالهای اخیر به ازدواج برون گروهی روی آورده اند.
بافت قومی و طایفهای شهرساوه امروز به لحاظ حضور گروههای قومی مختلف از ویژگیهای خاص بر خوردار است.
کردهای عراقی مهاجر تماما در یک محدوده از شهر ( محله) زندگی می کنند. علاوه برآن روستائیان مهاجر به شهر نیز به دلیل قرابتهای فامیلی عمدتا در یک محله سکنی دارند . البته از چند دهه قبل تا به امروز گسترش روستاها و حل شدن اختلافات طایفهای باعث گردیده که امروز در کلیه نقاط طایفهها یا فامیل ساکن در نقاط شهری و روستایی به لحاظ استقرار در محلههای مختلف پراکنده باشند.
و اما شیوههای حل اختلاف در نقاط شهری توسط مراجع قانونی صورت می پذیرد اما در نقاط روستایی بیشتر ریش سفیدان محل نقش کدخدا و ارباب را در حل اختلافات به عهده دارند.البته شورا و مراجعه به مراجع قانونی نیز در موارد مشکل افرین شیوه ی حل اختلاف می باشد.ریشههای قومی خویشاوندی باعث گردیده که جرائمی همچون دزدی،فساد اخلاقی، تجاوز و... در روستاها بندرت اتفاق بیفتد و یااینکه به هیچ وجه صورت نگیرد.
به هر ترتیب از عوامل تاثیرگذار در رشد و توسعهاین شهرستان میتوان بر اساس سیاست دولت مبنی بر عدم تمرکز صنایع در اطراف تهران نام برد . ساوه نیز یکی از شهرهای است که به عنوان مرکز صنعتی انتخاب گردیده است. در سالهای اخیر تعدادی کارخانه که اجازه احداث و فعالیت در محدوده اطراف تهران به آنها داده نشد ، در منطقه شهر صنعتی ساوه و اطراف آن مستقر شده انداین امر در توسعه و رشداین شهر نقش بسیار مهمی داشته است.علاوه براین، ساوه در تقاطع راه تهران به اصفهان و قم به همدان قرار گرفته است.ازاین رو به علت اهمیت ارتباطی آن روز به روز بر وسعت و رونق آن افزوده می شود
همانطور که بیان شد شهرستان ساوه یک شهرستان مهاجر پذیر بوده است وایلها و طوایف مختلف از سایر نقاط کشور بهاین شهر وارد شده اند و هر یک با خود خرده فرهنگ خاص خود را بهمراه آورده است. علاوه براین مهاجرین افغانی نیز از جمله اقوام مهاجری بوده اند که در نقاط شهری و روستایی شهرستان ساوه سکنی گزیده اند و مسلمااین گروه نیز فرهنگ خاص خود را بهمراه آورده اند. برخی از اعراب مهاجر استانهای جنوبی کشور نیز با شروع جنگ تحمیلی به شهر ساوه مهاجرت نموده اند و امروزه نیز در شهر ساکن هستند. با توجه به ورود گروههای متعدد مهاجر وضعیت فرهنگ در ساوه در طی سالیان متمادی مرتبا تحت تاثیر قرار گرفته و تغییراتی درآن پدید آمده است. همچنین رشد قابل توجه بخش صنعت در شهر ساوه نیز باعث گردیده که نیروی انسانی بسیاری امروزه در کارخانجاتاین شهرستان به کار مشغول باشند. علاوه برآن گستردگی فعالیت بخش کشاورزی خصوصا در زمینه محصولاتی چون انار، طالبی،پنبه،گندم و... نیاز به نیروی انسانی قابل توجهی را بهمراه داشته و بدین لحاظ حضور مهاجرین داخلی و خارجی دلیل بر وجود جاذبههای اشتغال زایی در شهرستان ساوه داشته که و بدنبال آن تغییرات فرهنگ را موجب گردیده است . البته وجود مراکز آموزشی و گسترش آن از زمانهای قبل تا کنون نیز عاملی بر وجود تغییرات در فرهنگ بشمار می رود چرا که جذب دانشجویان غیر بومی موجب مجاورت شهر نشینیهای ساوه و بااین افراد شده که مسلما فرهنگ آنها تاثیر بر فرهنگ ساوه گذاشته است.
در ساوه همانند سایر شهرستانها مراسم وایینهای خاصی وجود دارد که ذکر همه آنها دراین مقوله نمی گنجد اما می توان به یک دوره که حالتی خاص ( مخصوصاین شهرستان) دارد اشاره کرد:
در شهر ساوه شب قبل از عید نوروز مراسم « بیست و یک» توسط زنان انجام می شود. دراین شب زنانی که نذری داشته نیت کرده و اسمشان را روی کاغذ نوشته و داخل« بیستو (کوزه سفالی)bistu» می اندازند. گاهی به جای اسمشان سکه ،انگشتر و یا چیز دیگر برای نشان داخل آن انداخته و آنگاه صبح روز بعد یک نفر زن مورد قبول و اعتماد در حالی که دعای می خواند، هریک از نشانهها را بیرون آورده و بدین ترتیب هرکس به نیتش می رسد.این رسم نشان دهنده فرهنگ خاص غالب بر شهرستان بوده و اعتقاد مردم به دعا برای برآورده شدن حاجات خود را نشان می دهد . البته امروزهاین مراسم کمرنگ تر شده،زیرا اعتقاد و باورهای مردم نیز تغییر کرده و بیشتر مردم سعی می کنند علمی بیندیشند و از خرافات دوری کنند.این امر حتی اعتماد مردم نسبت یه یکدیگر را نیز نشان می داده است.
یکی از دیگر مراسم موجود در ساوه هنگام تحویل سال است که مردم داخلاینه را نگاه می کنند تا ببینند سال به چه حیوانی عوض می شود . آنها معتقدند در لحظه تحویل سال تمامی حیوانات از داخلاینه عبور می کند ، هر حیوانی که بیاستتد و آنها را نگاه کند سال به نام همان حیوان است .این اعتقاد و باور در میان مردم ساوه نشانگر آن است که مردم در فرهنگ قدیم خود به حیوانات احترام بسیار زیاد گذاشته و برایشان اهمیت داشته است، بطوریکه در روزگاران بسیار کهن بسیاری از مردم حیوانی را توتم خود قرار داده و آنرا می پرستیدند. درآن زمان اعتقاد به خدایان به شکل توتم پرستی رایج بوده و بعد از اعتقاد به ماوراء الطبیعه اعتقاد به گیاهان و جانوران صورت دیگر از انواع خدا پرستی بوده است.این امر بازمانده و بقایایی از فرهنگ خدا پرستی درآن زمان بوده و اهمیت دادن به حیوانات و سالها را بر اساس نوع و اسم حیوانات طبقه بندی کرده ازآن دوران به یادگار مانده است.
در منطقه دشت ساوه و در روستای حوزه رودخانه قره چای در مناطق روستای کوهستانی بین تفرش و ساوه معتقدند که هنگام تحویل سال، خضر(ع) گذر می کند و همه آبها از حرکت میایستند و کسی که لحظه سکون آب را در یابد هر نیازی از او( خضر) بخواهد اجابت می کند . همچنین در برخی روستاهای دشت ساوه براین باورند که در لحظهایستادن آب،درختان سر فرود می آورند و به آبها سلام می دهند در واقع دراینجا خضر، با آب یکی می شود.
تیمن، تبرک و تقدس همهاین لحظهها وجه مشترک صورتهای گوناگوناین باور کهن است.گسترش حوزههای رواجاین باور در سطح منطقه استان مرکزی و نیز در سایر مناطق کشور و حوزههای جغرافیایی و سایر عناصر فرهنگی وقتی در کنار هم می نشیند بیانگر وحدت بنیادین در فرهنگ سرزمینهاست که از پایههای عمده وحدت و وفاق ملی است.
لازم به ذکر است که به دلیلاینکه در تقسیمات جدید جغرافیایی شهرستان زرندیه از شهرستان ساوه جداشده است ؛ پیشینه نظری و ادبیاتی در مورداین شهرستان به صورت جداگانه موجود نمی باشد لذا دراین قسمت شهرستان زرندیه با شهرستان ساوه در نظر گرفته شده است .ولی در تحلیل وضعیت فرهنگی کنونیاین شهرستان به صورت جداگانه آورده شده است.
شهرستان شازند یکی از شهرستانهای استان مرکزی می باشد و مرکز آن نیز شهر شازند است. این شهرستان دارای دو نقطه شهری شازند و آستانه و 2 بخش مرکزی و هندودر می باشد . این شهرستان از شمال به اراک از جنوب و جنوب غربی به لرستان و از غرب به استان همدان محدود می شود . تا پیش از سال 1317 خورشیدی در جای شازند کنونی روستای ادریس آباد قرار داشت و در آن سال راه آهن سراسری به بهره برداری رسید و چنان تصمیم گرفتند که نام تمام ایستگاههای راه آهن را به نام ادریس آباد و ایستگاه راه آهن را به نام شازند بگذارند . زیرا ادریس آباد در دامنه کوههای راسوند قرار دارد و یکی از کوههای غربی ادریس آباد به نام شازند شهرت دارد . و سبب آنکه این کوه را شازند یا شازنده گوینده در تاریخ اسطوره ای ایران کیخسرو فرزند سیاوش و نوه کیکاووس است و مادرش فرنگیس دختر افراسیاب تورانی است . کیخسرو در روستا جایگاه خاصی دارد و از جاویدانان است . در اساطیر ایران آمده است که کیخسرو زنده است و همراه با سوشیانت خواهد آمد .
گویند کیخسرو کسان خود را بدرود گفت و با آهنگ سفر مینونی به همراه چند تن از یاران به سفر رفت . پس از آن به چشمه ای رسیدند و شب در آنجا ماندند و گفت کسی فردا را نخواهد دید. همراهان کیخسرو بخفتند . چون صبح برخاستند کیخسرو را ندیدند . این اتفاق در محلی به نام چشمه بلاغ یا چشمه هک یا چشمه شازنده اتفاق افتاد و چون در اساطیر بر این باورند که کیخسرو زنده است این مکان را شاه زنده نامیدند .
شهرستان شازند با 49/2827 کیلومتر مربع 9/6 درصد از مساحت استان را دارا استو در ۳۳ کیلومتری جنوب غربی اراک قرار دارد.
قدمت شازند به دوران قاجاریه میرسد و گویند دهی بوده که «ادریس آباد» نام داشت. هم زمان با عبور راه آهن سراسری ازاین ده و ساختایستگاه، که به علت مجاورت با کوهی (کوه شازند) که در کنار آن قرار داشت ناماینایستگاه را شازند گذاشتند و بعد از تغییر نام مناطقی که درمجاورتایستگاه بود، ادریس آباد شازند خوانده شد و چون در مسیرایستگاه راه آهن قرار داشت شهر و سپس مرکز شهرستانی به نام شازند نامگذاری شد.
علت نامگذاریاین شهر به شازند به دلیل وجود کوهی بودهاست که زرتشتیان عقیده داشتهاند کیخسرو به همراه پهلوانان نامی آن در آن کوه مخفی شدهاند. ازاین رواین کوه را شاه زنده یا شاه زند نامیدهاند. و شهر شازند هم که در ابتدا ادریسآباد بودهاست از رویاین کوه نامگذاری کردهاند
در اول دره شراه و در نزدیکی شازند کوهی است به نام «شاه زند»این کوه را «کوه نقار خانه» هم می نامند در کوه شاه زند غاری پرآب و گیاه به نام « غار کیخسرو» وجود دارد. بنا بر باورهای مردم ، کیخسرو دراین کوه واین غار غیب شده است. از جمله باورهای مربوط به غار کیخسرواین است که بعضی سالها،در شب نوروز و یا در هنگام تحویل سال، صدای توپ و نقار خانه از آن شنیده می شود. گاهی غار، نور باران می گردد.غار کوه «شاه زند» از زیارتگاههای زرتشتیانایران باستان است (دهگان،1376،جلد اول،1329) درباره غار کیخسرو روایتها و قصههای هم وجود دارد. بنا بر برخی ازاین روایتها کیخسرو در غار کوه شاه زند طلسم شده است و وقتی امام زمان (عج) ظهور میکند کیخسرو و شش نفر همراهانش در رکاب حضرت ، شمشیر می زنند.(انجوی شیرازی،297)
بنا بر آنچه که نقل شد و مطالب دیگری از متون تاریخی و از فرهنگ مردم منطقه که مجال طرح آنها نیست، گذشته فرهنگی-تاریخی منطقه استان مرکزی ارتباط چشمگیری با کیخسرو، پادشاه آرمانی دوران اسطوره – حماسیایران دارد.کیخسرو که در فرهنگایران کهن،در شمار جاویدانان است با شنیدن صدای سروش، از پادشاهان دست می کشد و بنا بر داستانی که در متون مختلف با تفاوتهایی آمده است و در باورهای منطقه نیز دیدیم،در کوهی از نظرها پنهان می شود و تا ظهور« سوشیانس» غایب خواهد بود. استمراراین عقیده زرتشتی را به صورت باور یاد شده در روایت طلسم شدن کیخسرو،می بینیم که نماد مبارزه، کین خواهی از دشمنان و زنده سازیایین کهن است و در مذهب زرتشتی جایگاه ویژه دارد( تفضلی، 45)
تپه باستانی گل زرد ، در روستای گل زرد با آثاری از دوران ساسانی و تپه باستانی گل تپه ، در روستای گل تپه با آثاری از دوران مادها در غرب شهر آستانه از نقاط تاریخیاین منطقه محسوب می شود. از تفرجگاههای طبیعی شازند می توان به چشمه عمارت، ۲۶کیلومتری جنوب شازند در روستای عمارت، اشاره کرد.
غار کیخسرو (شازند) ،در ۳۵کیلومتری جنوب غربی اراک و درسمت غربی رودخانه شراء در دل کوه شازند و ارتفاع 2900متری قرار دارد.
غار کیخسرو از دیرباز محل زیارت زرتشتیان بوده تا آنجا که تعدادی از هندوستان برای ادای نذر و نیاز بهاین غار افسانهای روی میآوردند. ازدیگر جاذبههای طبیعی شازند غار سوله خونزا درکوه شمسآباد، در جنوب شرقی شهر شازند؛ پیست اسکی پاکل شازند، درجنوباینشهر، سراب عباسآباد، درشرق شازند، سراب اسکان ، درپنج کیلو متری شمال روستای فر است.
ازجاذبههای گردشگری شازند "امامزاده سهل ابن علی" در شهر آستانه است که سه مقبره به نامهای سهل ابن علی (ع)، طالب ابن علی (ع) و جعفر ابن علی(ع)،از نوادگان حضرت علی (ع) ،درآن قرار دارد، و هر ساله تعداد کثیری از مردمایران به ویژه اهالی استان مرکزی به زیارتاین بزرگواران میآیند. ذکر سال 749 روی سنگ قبر سهل ابن علی ، قدیمیترین تاریخ موجود ازاین امامزاده است .
گویش
شهر شازند دارای سه منطقه اصلی است که شازند، ازنا و کلاوه نام دارند. با توسعه بیشتر شهر مناطق جدیدی نیز به آن افزوده شده اند. مردم شازند بیشتر به زبان فارسی با گویش بروجردی گفتگو میکنند. ترکی نیز در برخی روستاهای منطقه رایج است
شهرستان کمیجان یکی از شهرستانهای تابعه استان مرکزیایران است . مرکز آن شهر کمیجان که در 96کیلومتری شهر اراک قرار دارد . ترکی و فارسی زبانهای اصلی مردم منطقه است از روستاهایاین شهرستان می توان به روستاهای تاریخی "وفس" اشاره کرد که در بیست کیلومتری شهر کمیجان قرار دارد. بنابر بر سر شماری مرکز آمارایران جمعیت شهرستان کمیجان در سال 1385برابر45723نفر بوده است که ازاین میان 22391نفر مرد و بقیه زن هستنداین شهرستان 11552خانوار دارد.
از سال1381کمیجان از بخش به شهرستان تبدیل گشته و دارای فرمانداری و دانشگاه آزاد اسلامی واحد کمیجان و ارگانهای مختلف می باشد . شهرستان کمیجان در همسایگی استان همدان قرار گرفته است.
این ناحیه بطور قطع در تاریخ باستان وجود داشته و دارای سکنه بوده است و شاهد این ادعا وجود تپة باستانی و گبری چهرگزی است ایجاد ونامگذاری کمیجان را منسوب به کم که یکی از سرداران و نامداران تاریخ باستان در زمان کیخسرو بوده است میدانند.
واز طرفی دهخدا در لغت نامه اش اینگونه آورده است :
کمی و میلاد دو برادر از نوادگان سلسلة هخامنشی بوده اند که به این منطقه آمده اند .
کمی محل فعلی کمیجان و میلاد محل فعلی میلاجرد واقع در شمال باختری (18 کیلومتری جنوب باختری) کمیجان را تصاحب و آباد نموده اند . بنابراین پیدایش کمیجان به همان زمان ماد و هخامنشیان بر میگردد.
دو حالت میتواند برای نامگذاری کمیجان متصور باشد و این دو حالت دارای تفاوت زمانی زیادی با یکدیگر میباشد .
در حالت اول : اگر به منسوب بودن آن به فردی بنام کمی از زمان هخامنشیان قائل باشیم این معنی را دارد که کمیجان دارای تاریخ بسیار قدیمی و باستانی است .
در حالت دوم : اگر منسوب بودن آن به قبایل کمیجیان از اهالی ولایت چغان ماوراءالنهر را بپذیریم ، در آنصورت باید پذیرفت که مربوط به قرن چهارم هجری و همزمان با آمدن امیرابوعلی چغانی سپهسالار خراسان که پسر امیر ابوبکر چغانی بود بدانیم که ، پس از فتح گرگان و ری در سالهای 328 و 329 ه.ق. برقسمتی از بلاد عراق و جبال که در این سالها در دست دیلمیان زیاری بود و شامل قزوین و زنجان و قم و کرج (کرج ابودلف در حوالی اراک فعلی است) و همدان( متعاقبا کمیجان نیز که در درون این محدوده قرار داشت) و دینور می شد دست یافت . به اینترتیب کم کم پای ترکان به مرکز کشور ایران و بخصوص چغانیان به حوالی عراق و جبال باز شد .
قبول این فرض صرفاً در رابطه با تعیین زمان نامگذاری محل میتواند مفید واقع شود ، چه وجود تپة باستانی گبری چرگزی خود نشانگر سوابق تاریخی محل میباشد .
در کتاب ارزشمند لغت نامه دهخدا ذیل نام کمیجان مطالبی بشرح زیر آورده شده است :
قصبه مرکزی دهستان بزچلوست که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است ، این قصبه در حدود 40 باب دکان و 15 کارگاه کوزه گری دارد و ظروف سفالین آن به اکثرقراء شهرستان حمل می گردد . از نماینده ادارات دولتی بخشداری و بهداری در قصبه ساکن است .
از آثار و ابنیه قدیمی ، قلعه خرابه کنار آبادی است که به قلعه گبری یا چهارگزی معروف است.
در رابطه با وجه تسمیة کمیجان چنین گفته شده که کمیجان ترکیب از دو کلمة کمی و جان تشکیل شده است .
کمی و میلاد دوبرادر از نوادگان سلسلة هخامنشی بوده اند که به این منطقه آمده اند .
کمی محل فعلی کمیجان و میلاد محل فعلی میلاجرد واقع در شمال باختری (18 کیلومتری جنوب باختری) کمیجان را تصاحب و آباد نموده اند . کلمة جان که بعد از کمی آمده است پسوند مکان میباشد و نام کمیجان به معنی محل و مکان ‹ کمی› است .
قدمت این منطقه به 2500 سال پیش یعنی زمان هخامنشیان می رسد که ‹ کمی› به این منطقه آمده و اینجا را آباد نموده است . از شواهد موجود چنین بر می آید که کمیجان زمانی بسیار دور پر رونق و آباد بوده و بعدها از اعتبار آن کاسته شده است .
مناطق شمال غربی استان مرکزی و حوالی کمیجان را برچلو یا بزچلو مینامند .
ناحیة بزچلو یا برچلو در مکاتبات اداری و تقسیمات کشوری بنام بخش وفس نامیده شده است ، که مرکز آن شهرکمیجان می باشد و از چهار دهستان بنامهای اسفندان ، خنجین، خسروبیگ و میلاجرد تشکیل گردیده است . در جلد دوم تاریخ اراک، صفحه 28 به نقل از عبرت نامه چنین آمده است و راوی این داستان فردیست به نام ملامیر باقر که درمتن واقع بوده وخود نظاره گر صورت حادثه واسارت وکشتار آن بوده است.
در سال 1029 در بیست وسوم ربیع الاول شاه عباس بغداد را فتح وحکومت آنجا به قاسم خان افشار شفقت شد دراین زمان برحسب واقعه، جمعی از مردم آنجا را جلای وطن داده ودراطراف همدان وحدود درگزین موطن دادند ودهاتی چند راکه درناحیت وفس از توابع اراک فعلی وملحقات آن روز درگزین بوده دراختیار آنان گذاشته اند.
به نقل ملامیر باقر از اهالی وفس، دهات مزبور عبارت از 15 ده بوده است که درتاریخ مذبور همة آنها نام برده شده است. اکثر این دهات جز یکی دوتای از آن اکنون هم موجود ودرنواحی وفس مشهور ومشار بالبنان می باشد واین دسته از کوچیدهها چون همه برمسلک سنت وجماعت بوده اند ودربین جماعت شیعه تعصبات مذهبی زیاد از خود بروز داده وبابومیها اغلب درزد وخورد بوده اند تابسالهای 1135 و36 که احمد پاشا والی بغداد تاحدود اراک لشگر کشید وباعث قتل عام اهالی وفس شدند.
در صفحات 249 تا 251 کتاب تذکره الملوک ، تعلیقات مینورسکی آورده است که :
سی و دو خانوار و ایل بودند که ایلات حامی و پشتیبان اولیة صفوی بودند و میتوان از ایلهای استاجلو ، شاملو و .... قره بجقلو ، برچلو ، قوین ، قرقلو ، بزچلو و .... را تا 32 ایل نام میبرد .
ملاحظه می کنید که از نام دو ایل تحت عناوین : برچلو و بزچلو در این نوشتة تاریخی ذکر شده است و گمان نیز همانست که در واقع دو ایل با دو نام مذکور از نواحی ترکستان و ماوراءالنهر به منطقة اراک مهاجرت نموده و در این ناحیه اسکان یافته اند .
مدتها پس از اسکان این دو ایل در این ناحیه و پس از اینکه در موارد گوناگون قابلیتهای رزمی و جنگی آنان بر پادشاهان سلسلههای مختلف آشکار شده است بخشی از آنها را به مناطق دیگر و خصوصاً مناطق درگیری و مرزها کوچ داده اند .
حال حاضر زبان مورد تکلم مردم منطقه کمیجان و برچلو یا بزچلو ، ترکی است و البته لازم بذکر است که ترکی ناحیة کمیجان بدلیل احاطه شدن با فارسها بشدت به کلمات فارسی مخلوط شده است .
دین و مذهب مردم این سامان مانند مذهب تمام مردم ایران تا پیش از ظهور و ورود اسلام زرتشتی بود و بعد از آن دین مبین اسلام بوده است
گویش وفس یکی از دهها هزار گویشی است که درسراسر جهان پراکنده اند. و گروهی از مردم راوحدت زبانی وفرهنگی وآداب ورسوم بخشیده است، که تنها سه هزار گونه گویش درسرزمین عجایب یعنی هند وبیش از نهصد گونة آن در سرزمین وسیع ماایران به چشم می خورد. که از جمله تهرانی، مشهدی، کردی، لری، ترکی، ترکمنی، شیرازی، تاتی، گیلکی بختیاری، اراکی، آذری، راجی و... شاید یکی از قدیمی ترین این گویشها از جهت تعداد سخنگویان به آن ، زبان وفسی باشد.
این گویش درمنتهی الیه حدود مرزی است مرکزی بااستان همدان، و درشمال شهرستان اراک رواج دارد. درروستای وفس وسه روستای همجوار، یعنی چهرقان درغرب وفرک وگورچان درشرق، این مناطق تقریباً دریک خط فرضی واقعند که احتمالاً حدود 25 هزار نفر از مهاجرین وساکنین این روستاها به این لهجه سخن می گویند، البته درگویش این روستاها به طور جزئی تفاوتهایی مشاهده می شود ولی اصل ومبنای آن یکی است. این روستاها که جمعیت ساکن فعلی آنها حدود ده هزار نفر است، به مثابه نگینی نشسته برحلقة انگشتری هستند که حلقة آن ترک زبانان دراستان مرکزی وهمدان است.
لازم به توضیح است که در منطقة بوئین زهرا نیز تعدادی روستاهای تات نشین وجود دارد و مرحوم جلال آل احمد کتابی در بارة انها بنام تات نشینهای بوئین زهرا نوشته است که گویا به نظر مؤلفین و گردآورندگان کتاب وفس در گذرگاه تاریخ نرسیده است .
از آثاردیدنی در منطقه می توان به غار ورد در شمال کمیجان ،غار جوق در روستای جهرقان و منطقه سیاحتی وفس و تپه معروف و باستانی چهل گزی (قلعه تپه )در شهر کمیجان اشاره کرد.
این شهرستان دارای مناطق روستایی و دشتهای وسیعی است که از جمله آن می توان به آمره فایرین و بسیاری دیگر از مناطق روستایی اشاره نمود.
عزاداریهای مذهبی
در روزهای عاشورا پس از شرکت دسته جات و هیئتها در صبحانه نذری گرد هم آمده و بصورت دسته دسته با علم و کتل و زنجیر زنان بدنبال یکدیگر از خیابان اصلی طی طریق نموده و از محله قلعه عبور نموده و خود را از راه انار به کنارسردهنه و مظهر قنات بزرگ کمیجان می رساندند .
نذورات عمومی
درظهر روز عاشورا در دو مکان برای کلیه عزاداران از آشنا و غریبه ناهار نذری امام حسین آماده کرده و مردم را مدیون کرده اند که در منزل اجاق روشن نکنند و همگی در آندو مکان حضور یافته و ناهار میل کنند .
این ناهار مخصوص تمام مردمی است که در آنروز در کمیجان حضور یافته اند ، صاحبخانه و صاحب سفره امام حسین است و ما همگی مهمان او هستیم
قالیبافی مهم ترین هنر و صنعت دستی محلی است وسایل قالیبافی عبارت بود از : داربار ، سردار ، زیردار ، کوجه ، آقاج ، خورره (گوه ) ، تاراخ ( شانه ) ، قیچی ، چاقو ، شانة ریزمی باشد. اندازههای فرش و قالیهای بافت کمیجان و نواحی تابعه شامل فرشهای پشتی ، خرک ، ذرع نیم ، دوذرع ، کله ای و تامام فرش بود .
نوع دیگری از قالی هم بافته می شد که طول آن زیاد بود و عرضش حدود یک متر تا نود سانت بود و به آن کناره می گفتند .
نقش قالیها در کمیجان و حوالی آن عبارت از نقوش مختلف : ماهی ( بالوخ ) ، بوته ای ، شاه عباسی ، پرده ای ، لچک ترنجی و ترنجی ، حیوانی و شکارگاهی بودند .
در رنگ آمیزی خامههای ( پشمهای ) مورد مصرف در قالیبافی از رنگهای شیمیایی ساخت کارخانجات بایر آلمان و روناس و رنگهای طبیعی محلی استفاده میکردند و خامهها را به رنگهای الوان سرخ و زرد و قهوه ای و شکلاتی و شتری و سفید و سبز و آبی و مشگی و ... در می آوردند و آنها را برای خشک شدن در برابر نور آفتاب بر لبة بامها پهن میکردند و منظرة زیبایی ایجاد می کرد .
شهرستان محلات در دامنه شرقی کوههای زاگرس واقع شده است و شهرهای واقع در آن،محلات و نیم ور می باشد . شهر محلات در جنوب شرقی استان قرار دارد و نیم ور که شهری کوچک در بخش مرکزی شهرستان می باشد، در سال 1356 عنوان شهر را به خود گرفته است و در سر راه دلیجان به محلات قرار دارد. رکن اصلی اقتصاداین شهر استخراج سنگ از تعدادی معادن که در نزدیکی آن واقع است تشکیل می دهد. البته کار کشاورزی نیز دراین شهر وجود دارد.
در غرباین شهرستان کوههای نسبتا بلندی قرار دارد و در مجموع نواحی جنوبی و شمال شرقیاین شهرستان به صورت دشت و نواحی مرکزی و غربی شهرستان کوهستانی است.مهمترین کوههایاین شهرستان، کوههای شمال از ناحیه مرکزی و کوههای هفتاد قله در شمال غرب هستند.کوههای هفتاد قله دارای قلههای زیادی هستند و به همین علت بهاین نام موسوم شده اند.کم ارتفاع ترین منطقه شهرستان، شمال شرقیاین منطقه و دره رودخانه قمرود است.ارتفاع متوسط محلات از سطح دریا 1780 متر می باشد.
محدوده کنونی شهرستان محلات، در روزگار هخامنشیان ، بخش کوچکی ازایالت ماد به شمار می رفته است. در زمان سلوکیان قسمت شمالی آن یعنی دهستان خورهه مورد توجه حکام یونانی بوده است که آثار باستانی باقیمانده ازاین دوران، مویداین نظر است.این منطقه در دوران اشکانیان،جزئی ازایالت والی نشین ماد بزرگ محسوب می شد. در زمان ساسانیان ، دره قمرود در جنوب شهرستان، مرکز استقرار جمعیت بوده که آثار باقیمانده از آتشکده ،این مطلب را به وضوح نشان می دهد . چنانکه ابن فقیه همدانی بنایاین آتشکده را همتراز باایوان کسری قصر شیرین و معبد آناهیتای کنگاور می داند. مورخان معتقدند که بر اساس شواهد و قرایناین بنا تا قرن چهارم هجری سالم بوده است(رحیم پور،1384،ص48).
از جمله حوادثی که دراین شهرستان به وقوع پیوسته و بسیار مشهور است، خشکسالی سالهای 88-1287 قمری می باشد که در طی آن افراد زیادی از گرسنگی از برگ درختان استفاده می نمودند.
در دوران نخستین اسلامی،این منطقه جزء بلاد کوهستان یا قهستان یا جبال بوده است.در قرن چهارماین منطقه رستاق انار نامیده می شد و در دوره صفویه محلات جزء اصفهان بوده است.در زمان رضا شاه، بخش محلات جزئی از شهرستان قم از استان دوم کشور تلقی گردید.در سال 1325 شهر محلات همراه با خمین و دلیجان، تشکیل شهرستان محلات را دادند.در سال 1331 خمین و در سال 1358 دلیجان از محلات جدا شدند و هر کدام شهرستان مستقلی را تشکیل دادند.
وجه تسمیه محلات، به علت محلههای متعددی بوده که شهر از پیوستن آنها بوجود آمده است .در مورد وجه تسمیه نیمور و نام قبلی آن، بین اهالی اتفاق نظر نیست و نظرات چندی وجود دارد.عدهای براین باورند که نام قبلی نیمور، ور بوده است و سالها قبل سیلی آمده که نصف آبادی را با خود برده و پس از آن نیمور نامیده شده است. برخی دیگر می گویند که نام قدیم نیمور، خاور زمین بوده است.
عدهای نیز می گویند که در گذشته، عدهای رعیت کارشان را نیمه کاره گذاشته و بهاینجا آمدند.دیگران گفتند کهاینها نیم ور کرده اند یعنی کار را نیمه کاره رها کرده اند.
استان مرکزی از جمله مهمترین استانهایی است که از جاذبههای متعدد فرهنگی برخوردار است.این جاذبههای به سه بخش عمده تاریخی و باستانی،مذهبی و آداب و رسوم تقسیم می گردد. در رابطه با شهرستان محلات به مهمترین آثار بناها و مکانهایی باستانی و مذهبی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
مجموعه بقایا و آثار بجا مانده در منطقه تاریخی خورهه محلات از جمله مهمترین آثار تاریخی کشور است که ابهامات زیادی را در خصوص قدمت ، معماری ، کاربرد و نوع استفاده از بنا را در بین مورخان و باستان شناسان داخلی و خارجیایجاد نموده است . مورخان ازاین مجموعه به نام آتشکده ، معبد ، کاخ و مرکز برگزاری جشنها و مراسم ملی و مذهبی ، عمارت و منزل ییلاقی و قبرستان یاد نموده اند.
در کاوشهای به عمل آمده ازاین منطقه تاریخی، آثار متعددی از دوره سلوکیان،اشکانیان، ساسانیان و دوره اسلامی به دست آمده که نشانگر کاربرد آن در دورههای مختلف بوده است.خورهه در اوستا به معنی عمل برآمدن خورشید بوده واین واژه خود به معنی خورشید و آفتاب و همچنین عمارت ییلاقی به کار رفته است که در هر صورت تغییراین بنا را دراین منطقه مشخص می نماید.
از دیگر آثار به جا مانده از دوران باستان در سرزمین کهنایران،بقایای آتشکده نیم ور می باشد.عظمتاین بنا به حدی است که قطعا جزو برترین آتشکدههای زرتشتیان جهان به شمار می رود.
از دیگر آثار تاریخی و مذهبی می توان به یخچال طبیعی نیم ور، سرچشمه محلات ، امامزاده ذکریا ، دیوارقلعه آقا خان ، میدان چنار، میل میلونه ( خورهه) وامامزاده صالح اشاره کرد.
اکثر اهالی نقاط مورد بررسی، شیعه اثنی عشری بوده و می باشند و دراین موارد فقط دو استثناء وجود دارد. یکی چند خانوار یهودی که در گذشته ساکن محلات و نیم ور بوده اند و اکنون ازاین دیار رفته اند. دوم، شیعیان اسماعیلی در زمان آقا خان محلاتی ، عده نسبتا زیادی از پیروان مذهب اسماعیلی در محلات و بخصوص ده پایین ساکن بوده اند.ازآن زمان تعداد اعضایاین گروه بتدریج کم شده و امروز نیز عدهای ازآنها در ده پایین محلات و بیشتر در اطراف حسینیه آقا خان زندگی می کنند و نام فامیلی اغلب آنها ، عطا اللهی است. شیعیان دوازده امامی به اسماعیلیان شش امامی می گویند.
دراین منطقه اکثر گروههای قومی ، فارس می باشند . البته در بعضی از روستاها اهالی یا همگی و یا عدهای از آنها ترک می باشند مثلا در «بزیجان» تمامی اهالی ترک می باشند و در خورهه به جز چند خانواده افغانی همگی فارس می باشند. در نیم ور در گذشته 3 خانوار یهودی ساکن بوده اند و همچنین حدود20 خانوار بوداغی (کولی) در بعضیایام در اطراف نیمور در مساکن موقتی ساکن بوده اند ، اما آنها در هیچ یک از تظاهرات مذهبی شرکت نمی کردند ،کار مشخصی نداشتند،اغلب دزدی و گدایی می کردند و رنگ چهره شان سیاه بوده است. در حال حاضر ، حدود 30خانوار افغانی ساکن نیمور هستند که اغلب در معادن ، کارگری می کنند.
در " نینه" لکها، سرلکها و بختیاری طوایف تشکیل دهنده آن می باشند که همگی لر هستند.
دراین مناطق گروههای شغلی خاصی مشاهده نشده و معیشت عده اهالی از کشاورزی ،دامداری ، باغداری، صنایع دستی ، گلکاری و معدن کاری می گذرد.این افراد در کارها با یکدیگر همکاری کرده و موجب انسجام دراین منطقه شده اند . فرهنگ همکاری و همیاری یکی از فرهنگهای مسلط براین منطقه می باشد. در گذشته چند خانوار یهودی در نیمور و محلات ساکن بوده اند که همگی به شغل طبایت مشغول بوده و به آنها حکیم می گفتند.
اغلب اهلیاین شهرستان به فارسی با لهجه محلی تکلم می کنند .استثناها عبارتند از:
کلیه اهالی روستای بزیجان که به ترکی صحبت می کنند،اما همگی به فارسی مسلط هستند.
کلیه اهالی روستای « نینه» به لری و لکی صحبت می کنند، اما همگی به فارسی مسلط هستند.
مهاجرین افغانی ساکن در شهرستان محلات به زبان دری صحبت می کنند.
اهالی طایفه ترکها که در گذشته ترکی صحبت می کرده اند امروزه به فارسی تکلم می نمایند.
در روستاهایاین شهرستان معمولا هر کس را با نام پدرش می شناسند مانند حسین مش جعفر، محمد حاج رضا و... یااینکه ممکن است شخص دارای لقبی باشد که به هر دلیلی به او داده اند مانند حسن طیب. اما اگر کسی در کوچکی پدرش را از دست می داد یا مادرش شخصیتی برجسته تر و مشهود تر از پدرش داشت به نام مادرش خوانده می شد مانند: عبدالله گلناز.
در روزگاران قدیم خویشاوندیها از استحکام بیشتری بر خوردار بود، بطوری که ابعاد خانواده بسیار گسترده بود یااینکه در مورد ازدواجها بایدها و نبایدها وجود داشت، اما امروزهاین بایدها و نبایدها بسیار شکسته شده اند. اما بااین وجود هنوز هم امروزه طایفهها با هم روابط نزدیک و خوبی دارند و به یکدیگر کمک می کنند و به همدیگر زن می دهند. در مورد درگیریها ،حل و اختلافات در روستاها اکثرااین کار توسط ریش سفیدان انجام می شود و اگر درگیری دامنه دار شود کار به مراجع دولتی می کشد.
دراین شهرستان بسیاری از اعتقادات وجود دارد که ریشه در روزگاران قدیم دارد که در زیر به مواردی از آنها اشاره می شود:
در بالای سر زائو پیازی سیخ می کنند و نصب می کنند( کار کرد آناین است که پیاز هنگامی که پوست کنده می شود میکروب را به خود جذب می کند واین امر موجب می شود که تمام میکروب موجود در اتاق جذب پیاز شده و بر فرد زائو آلوده به میکروب نشود).
ناف بچه را به جیب دایی بچه می اندازند تا بنظر آنها اخلاق بچه شبیه به اخلاق دایی اش شود واین نشان از روزگارانی دارد که زن تباری وجود داشته است.
از دیگر باورها و اعتقادات آنها رسومی بوده که برای تعیین جنسیت بچه در هنگام بارداری مادر به اجرا در می آمده مثلا بدون اطلاع زن باردار ، از پشت سر به او آرد و نمک می ریختند و یا می ریزند.اگر او دست به موهایش بکشد بچه اش دختر و اگر دست به پشت لبش بکشد بچه اش پسر خواهد شد و...
بسیاری از مراسم نیز دراین شهرستان وجود داشته که امروزه بسیار کمتر شده است ولی هنوز هم در بعضی از روستاها وجود دارد مانند مراسم طلب باران : در روستای عیسی آباد از شهرستان محلات وقتی ریزش باران به تاخیر می افتاد، زنها به در هفت خانه می رفتند و از آنها آرد می گرفتند و آن را خمیر نموده و ازآن رشته درست کرده و آش ریخته می بخشد و مقداری از آن رادر ناودان مسجد می ریختند.
در شهرهای نیم ور و محلات، در مسجد دعای طلب باران می خواندند. علاوه برآن ،کله الاغی را آتش می زدند و هیزماین کار را از مردم جمع می نمودند.برای جمع هیزم، بچهها به در خانهها رفته و می گفتند که برای کله الاغ،هیزم می خواهیم.
این امر نشان دهنده وجود احتیاج مردم به آب و باران می باشد،زیرا اکثر افراداین شهرستان ،بخصوص در روستاها از طریق کشاورزی امرار معاش می کنند و برای کشاورزی نیاز به آب دارند و اگر آب نباشد آنها بدون قوت می مانند و اگر ادامه پیدا کند از گرسنگی جان می بازند، بنا براین برای معیشت خود باید تلاش کنند و اگر باران نبارد بی روزی می مانند و بناچار هنگامی که باران نمی بارد و آنها با کمی آب مواجه می شدند دست بهاین مراسم می زنند و از خدا طلب باران می کنند .این مسئله نشاندهنده فرهنگ موجود در بین مردم است که از قدیم وجود داشته و اگر چه مردم کارکرداین مراسم را نمی دانستند اما آن را به اجرا درمی آوردند واین کار بصورت دسته جمعی نیز صورت می گرفت که باز نشان از وجود صمیمیت و یکپارچگی در میان مردم بوده است . از دیگر مراسم موجود دراین شهرستان مراسم عزاداری و عروسی می باشد که تقریبا همانند سایر شهرهای استان صورت می پذیرد و دراین مراسم باز می توان به همبستگی و کمک و همیاری مردم نسبت به یکدیگر پی برد . البته امروزهاین همیاریها و کمکها اندکی کمرنگ تر شده ولی بطور کلی از بین نرفته است.
از دیگر مراسم که منجر به شکل گیری نوع خاصی از نظام روابط اجتماعی در قالبهای همکاری و فرهنگ همیاری و مشارکت دراین منطقه شده است جشن بیل گردانی میباشد. جشن بیل گردانی در پایان جوی رویی،پس از حدود بیست روزکار دسته جمعی و توانفرسا، کار را به پایان رسانیده به سوی ده بر می گشتند، در بالای باغها و نزدیک محلی به نام پل سنگی توقف کرده یک نفر را می فرستادند که تا مردم را خبر کرده، اسبی را بیشتر از جوی روبان و شاید هم در اصل از جوی روبان است. وقتی که سوار و بیل دارها وارد میدان می شدند جمعیت با صلوات و شادی و هلهله ازآنها استقبال می کردند و گروه نوازندگان به زدن طبل و سنج و شاتوتک می پرداختند.سپس نخست مراسمی چونان«سان» و«رژه» توسط سوار و بیل دارها اجزا می گردید و سپس نوبت به بیل گردانی می رسید.
سپس سوار و بیل داران در کنار میدان میایستادند و برای بیل گردانی،هفت بیل را انتخاب می کردند چهار تا در یک دست و 3 تادر دست دیگر و می بایستاینها را در سر خود بچرخاند (فرهادی،1378،ص28)
در هر حال « بیل گردانی» آخرین بازمانده از ورزش باستانی و پهلوانی است. بیل گردانی ورزشی است روستایی و با زندگی واقعی روابطی نزدیک داشته است وجهی ازاین روابط را می توان در ارتباطاین ورزش با کار کشاورزی و وجوه دیگر را که پنهان تر است در ارتباط آن با جنگ و احیانا گونهایایین «آب خواهی» و جشن پایان لایروبی و استقبال ازآب و تقدس آب دانست. از نظر فرهنگی،پایندگی و تداوم زندگی در محلات سبب شده است که سنتهای کهن (بقایای مراسم و مناسکایینهای باستانی که خود ریشه درآیین ناشناخته و یا کم تر شناخته شده پیش از تاریخی دارند) هم پیوستگی و تداوم بیش تری پیدا کنند.
همچنین صدها سال کار و تجربه لایروبی دشوار که حدی از قدرت و مهارت کار کردن با بیل را می طلبیده است سبب شده که کار درخشان و هنر نمایی با بیل،درآبادی به صورت یک ارزش درآمده و ناتوانی دراین کار ننگ و عار به شمار میاید . امااین ارزش گذاری در مراسم بیل گزاری تبلور خود را باز یافته است.
سابق براین دراین شهرستان به غیر از یکی از روستاها به نام « یکه چاه» مکتب وجود داشته که مدرسین در مکتب به تعلیم و تربیت دانش آموزان می پرداختند و به آنها یا " آخوند" و یا " ملا" می گفتند.دروسی که دراین کتبها تدریس می شده عبارت بوده است از : گلستان و بوستان سعدی ، ریاض الحسینی وجودی (اشعار مذهبی). اما امروزه بلا استثناء در کل شهرستان مدارس دولتی تا مقطع پنچم ابتدایی وجود دارد. در بعضی از مناطق مدرسه در مقطع راهنمایی و دبیرستان نیز وجود داردو جاهایی که مقاطع بالا در آنجا وجود ندارد، دانش آموزان جهت ادامه تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان به شهر نزدیک خود می روند که یا محلات و یا نیم ور می باشد. البته بعضی از دانش آموزان روستای بزیجان برای گذراندناین مقاطع به خمین می روند. در خورهه مدرسه شبانه روزی راهنمایی پسرانه وجود دارد که دانش آموزان روستای نینه برای تحصیل به آنجا می روند.
دو شهر محلات همچنین دانشگاه آزاد اسلامی وجود دارد کهاین مرکز هم از اهالی بومیاین شهرستان و هم از سایر نقاط کشور دانشجو می پذیرد.
ایجاد شهر به علت وجود آب چشمه طبیعی است که در کشاورزی از آن استفاده می شود. مظهراین چشمه در قسمت شمال شهر است . قسمتی ازآباین چشمه وارد لوله کشی آب شهر می شود و بقیه پس از عبور از جویهای پلکانی تعبیه شده از پارک سرچشمه و مصفا نمودن آن ، زمینهای زراعی اطراف شهر را آبیاری می کند. چشمه آب محلات علاوه براینکه باعث پیدایشاین شهر شده ، عاملی در شکل دادن و گسترش شهر نیز می باشد . توسعه شهر ، بستگی به میزان آب همین چشمه دارد. بطور کلی ،شهر از شمال به جنوب گسترده شده که علت آن شاید مسطح بودن زمین دراین جهت باشد.عواملی که در توسعه شهر محلات دخالت دارند،متنوع است.ازآن میان آب و هوا،پیشرفت بخش خدمات، رشد مشاغل تولیدی،پایین بودن هزینه زندگی و عوامل دیگر را نیز می توان ذکر کرد.محلات به ویژه در چند ساله اخیر مهاجران زیادی را به خود جذب کرده است.که گذشته شهر تنها جنبه کشاورزی داشته،ولی اکنون بخش خدمات و مشاغل تولیدی نیزآن رشد نموده است.این شهر چون نزدیک به منابع آب گرم معدنی قرار گرفته،سالانه بطور مداوم ،خاصه در فصول مساعد سال،پذیرایی افرادی است به بیماریهای پوستی و استخوانی دارند و به امید مداوا بهاین شهر مسافرت می کنند. از طرفی در فصل تابستان هوای دلپذیر سرچشمه و روستاهای اطراف،پذیرای اهالی قم،کاشان،اصفهان و دیگر شهرها می باشد.